به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

تولدت مبارک!

سلام دوستای گلم! خوبین؟ خوش میگذره؟

من پریروز رفتم تو وبلاگم دیدم یه پیام خصوص اومده ، گفتم حتما دوباره تولد یکیه! بازش کردم دیدم نوشته فردا تولد دوست شما پترس! است.

خیلی تعجب کردم آخه انتظارشو نداشتم!

صبرکردم تبریکاتونو بگید تا منم دوباره تبریک بگم :

پترس جوووووووون تولدت مباک!

 راستییییییییییی کیا کنکور دادن؟ حتما تا حالا رتبه هاشونو دیدن. خواهشا به منم بگید چند شدید!

من اگه بگم چند شدم خودمم شاخ درمیارم!! دورقمی شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!! میدونم شاخ دراوردید.چی کار کنیم مااینیم دیگه!

هه هه هه ... خالی بستم! مگه چیه؟؟ من چیم کمتر از بقیه ست؟؟

میدونید چند تا اتفاق تقریبا خوب افتاده :

یکی اینکه داداشم با رتبه خوب کنکور قبول شده ، خواهرم هم توی آزمون شاهد قبول شده ، ولی من....

من نه کنکور دادم ، نه آزمونو قبول شدم   ولی یه خبر خوب میدم تا امیدها دوباره برگرده!

نفر اول ذخیره هام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حالا اینا رو بی خیال. میدونم دوباره وب تبدیل به دفتر خاطرات شد ولی اشکال نداره ، بعضی وقتا لازمه!

راستی تقریبا 5 ماه دیگه تولد منه. از الان نیازمندکمکهای سبزتان هستیم! همتون باید تبریک بگیداااااااااااااااااااا !!

حالا من میرم تا شما هم برید به فکر کادو باشید

 



[ سه شنبه 89/5/12 ] [ 6:20 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

یه آزمون خیلی ساده!

سلام به دوستای عزیزم.شرمنده یکم دیر شد. این یه آزمونه که هرکی جواب درست بهش بده واقعا مخه! خواهشا اول خودتون جواب بدید بعد جوابارو نگاه کنید:

1- جنگ های صدساله چندسال طول کشید؟

الف)116 سال

ب) 99 سال

ج) 100 سال

د) 150 سال

2- کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟

الف) برزیل

ب) شیلی

ج) پاناما

د) اکوادور

3-روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟

الف) ژانویه

ب) سپتامبر

ج) اکتبر

د) نوامبر

4- اسم شاه جرج سوم چه بود؟

الف) ادر

ب) آلبرت

ج) جرج

د) مانویل

5- نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟

الف) قناری

ب) کانگورو

ج) توله سگ

د) موش

حالا میتونید جوابهای درست رو ببنید! 

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 89/5/4 ] [ 9:9 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

آخرین کلمات قبل از مرگ!

سلام سلام سلام! گفتم بعد از چند دفعه ضدحال خوردن توسط برادر پترس(همون عکسا رو میگم) یه ذره حال و هواتون عوض بشه! نترسید این نوشته جنبه سرکاری نداره!

آخرین کلمات یک الکتریسین : خب روشنش کن...

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی این غار چیه؟

آخرین کلمات یک بند باز : نمیدونم چرا چشام سیاهی میره...

آخرین کلمات یک بیمار : مطمینید این آمپول بی خطره؟

آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده . دیگه گلوله نداره...

آخرین کلمات یک یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم. سمی نیست...

آخرین کلمات یک چتر باز : پس چترم کو؟

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله سیل داره به طرفمون میاد...

آخرین کلمات یک داور : نخیر آفساید نبود!

آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!

آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یه ربع دیگه هوا دارم...

آخرین کلمات یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...

آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!

آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه شلیک کردن نداری...

آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار، چراغ قرمزه!

آخرین کلمات یک نارنجک انداز : گفتی تا چند بشمرم؟

راستی از پترس عذرخواهی میکنم زود آپ کردم آخه حوصلم سر رفته بود!



[ یکشنبه 89/4/27 ] [ 10:49 صبح ] [ زینب جون ]

نظر

الافمممممممم

سلام دوستای گلم! خوبین؟ چه خبر؟ از من که هیچ خبر!

تابستون شده و دوباره نوبت الافی های ما رسیده. من که خیلی حوصلم سر میره میگم هر کاری سراغ دارین تا منو مشغول کنه بهم بگید. چند روز هم اینترنتمون خراب بود بدتر حالم گرفته شد.

هرچی هم کلاس بگید میرم : زبان، تکواندو ، والیبال ، بسکتبال ، شنا ، ..... (البته بعضی هاشو خالی بستم) ولی بازم حوصلم سرمیره

راستی چند روز شمال بودیم خیلی خوش گذشت چون خانواده نبودن بیشتر خوش گذشت! آخه خودتون که بهتر میدونید سفر دوست کجا و خانواده کجا! (اینم یه ضرب المثل از ما) یه جا همگی پاچه ها رو بالا زده بودیم رفته بودیم توی یه برکه که دیدیم یه موتوری داره میاد ، یکی از بچه ها داد زد : بکشید پایین موتوری داره میاد! بعدا تازه خودش فهمیده بود سوتی داده!

راستی یه شعر جالب هم آموختم وقتی که ناهار دیر میشد اینو میخوندیم:

الذینَ یؤمنونَ    وقت نونَ   گُشنمونَ !

البته باید با ریتم خودش بخونید

راستی توی اون یکی وبم یه مطلب عاشقانه نوشتم یه نفر اومده تو نظرات شمارشو بهم داده! تازه گفته حتما بزنگ! چند جای دیگه هم دیده بودم مطلب عاشقانه نوشتن بعد چند تا هم شماره گیرشون اومده!! میگم همه پسرا اینجورین؟؟ اگه اینطورین پس باید به دخترایی که دنبال شماره میگردن توصیه اینجور نوشته ها رو بکنم!

قصد من فقط راهنمایی بود!            «راهنمایی از ما عمل از شما»



[ پنج شنبه 89/4/17 ] [ 4:23 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

تفاوت!!

این مطلبو از توی یه کتاب نوشتم به همون اصطلاح خودمون کش(کف) رفتم !

وقتی پسرها جلوی آیینه میرن:

توی دماغشون باد میندازن ، یه ابرو بالا یه ابرو پایین ، به اضافه یک لبخند مغرورانه و فاتحانه ، با حفظ همین قیافه نیم رخ میشن ، نیم رخ راست ، نیم رخ چپ ، دوباره تمام رخ وحسابی خودشونو تماشا میکنن. بعد بازوهاشونو بالا میبرن دستشونو مشت میکنن و زور میزنن تا یه فسقلی ماهیچه شون قلمبه بشه و ذوق میکنن! بعد سر و سینه شونو باد میکنن خیال میکنن که به به عجب سینه ستبر و ورزشکاری و باحالی داریم ها!

اصلا هم مهم نیست وقتی از جلوی آیینه کنار میرن و پفشون خالی میشه ، مثل یه جوجه لاغر و مردنی باشن !! وای ی ی ی! چهار تا شیوید مو دارن و فوقش پنج تا دونه سیبیل ، نمیدونی چقدر ذوق میکنن که.... انگار یال و موی شیر روی سر و صورتشون کاشته باشن ، چنان با تحسین به خودشون نگاه میکنن انگار که جای فاتح قله اورست یا فاتح کره ماه رو گرفتن.....!

وقتی دخترا جلوی آیینه میرن:

ابروها و لباشون شبیه عدد 8 میشه ، چشماشون عینهو ذره بین مولکول به مولکول صورتشونو برای پیدا کردن یه دونه جوش خیر ندیده ، لک یا خال لعنتی ف چاله و چوله و روزنه مرده شور برده و....... سرچ میکنه. دماغشونو مدام این ور و اون ور میکنن تا هر طور هست نتیجه بگیرن خیلی کوفته ای و افتضاحه....! به چشماشون همچین بدبختانه و ناامیدانه زل میزنن که انگار چشمهای کوزت بی نوا رو تماشا میکنن و به حالش دل میسوزونن! به موهاشون با حالت چندش آوری دست میزنن اگه فرفری باشه آه میکشن که چرا صاف نیست ، اگه صاف باشه غصه موهای فرفری رو میخورن.

یکم عقب میرن و هیکلشونو برانداز میکنن تا هر جور میتونن یه عیبی پیدا کنن. آخرش هم انگار که بد ترکیب ترین آدم روی زمین هستن بی خیال هرچی آیینه و امثال اونه میشن!

 

به نظر شما اگه آیینه وجود نداشت پسرا چطوری به چیزایی که نیستن و ندارن افتخار میکردن ؟!

و دخترا چطوری عیب هاشونو پیدا میکردن و اونقدر ور میرفتن تا به خاطر  چیزایی که نیستن وندارن الکی غصه بخورن؟!



[ پنج شنبه 89/3/27 ] [ 5:8 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

آرزوی یک طفل معصوم!!

خداوندا!!

میدونم که بچه ها باید خوب و باادب باشن.میدونم که بچه ها نباید کار بد بکنن.میدونم که اونها باید تمیز باشن.میدونم که نباید انگشتشون رو توی دماغشون کنن.چون هم دماغشون مثل خرطوم بزرگ میشه و هم خیلی کار زشتیه.حتی میدونم وقتی بچه ها انگشتشون رو توی دماغشون میکنن فقط باید به بهانه خاروندن دماغ باشه.از این به بعد قول میدم توی مهمونی ها مؤدب باشم.قول میدم وقتی به دستشویی رفتم توی دمپایی رو پر از آب نکنم تا نفر بعدی که پاشو توی دمپایی کرد ، جورابش خیس نشه!قول میدم دوغ های سر سفره رو اونقدر تکون ندم که وقتی مهمون ها در اونو باز کردن هیکلشون به گند کشیده بشه!فقط از تو میخوام کاری کنی که این آقاهه که کنار من نشسته یه لحظه روشو اون طرف بکنه تا من بتونم سریع انگشتم رو از دماغم بیرون بیارم تا چیزایی که بهش چسبیده با دستمال پاک کنم!فقط همین!

 

دوستان نتیجه میگیریم هروقت از خدا چیزی میخوایم هرچند کوچیک طوری مظلوم نمایی کنیم تا دل خدا هم ریش بشه بلکه کارمون بگیره،البته این خودش یه دوره کلاس میخواد تا قشنگ بافنونش آشنا شین.میگم همین پسره خوبه ها!هرچی باشه از ماها بهتره.من میشناسمش اگه خواستین بهش میگم شاید قبول کنه 

راستی در مورد حجاب یه نظر سنجی هم توی وبلاگ گذاشتم حتما شرکت کنید

فقط جون خودتون 1 بار بیشتر نزنید تا نتیجه ای که میگیریم درست دربیاد




[ دوشنبه 89/3/10 ] [ 7:57 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

یک خال تا حال

 
دوستان درسته اینا ابتکار خودم نیست ولی شما فکر کنید از خودمه ،جالبه بخونید حالشو ببرید! 
 

حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن­کس چیز می­بخشد، ز مال خویش می­بخشد
نه چون حافظ که می­بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آن­کس چیز می­بخشد بسان مرد می­بخشد
نه چون صائب که می­بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می­بخشند
نه بر آن ترک شیرازی، که برده جمله دل­ها را
محمد عیادزاده:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، به­دست آورد دنیا را
نه جان و روح می­بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال­ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را
فقط می­خواستند این­ها، بگیرند وقت ماها را ..!!!

                                                                             


[ دوشنبه 89/2/27 ] [ 6:27 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

معلم

وقتی بچه بودیم و ابتدایی میرفتیم  روز معلم که میشد همه ذوق داشتن، همه جا رو تزیین میکردن و از اینا گذشته یه عالمه کادو نصیب معلممون میشد! ما هم با دیدن اون همه کادو به خودمون قول میدادیم وقتی بزرگ شدیم به خاطر روز معلم هم که شده بریم معلم بشیم تا فقط یه روز لذت دنیا رو ببریم!

ولی وقتی بزرگ شدیم و رفتیم راهنمایی بعد دبیرستان، دیدیم که نه انگار خیلی هم معلمای بیچاره رو تحویل نمیگیرن ، حالا اون به کنار دیگه مثل بچگی ها از دو هفته قبل ذوق نداریم تازه تا دو روز قبل یادمون نمیاد که یه روز معلمی هم  وجود داشت! ولی عوضش آموزش پرورش حسابی بهشون میرسه!

ولی فکر نمیکنم واسه خود معلما این چیزا مهم باشه.از همین جا دست همه ی معلمای گلم رو میبوسم! ایشالا صد سال زنده باشن.(البته بدون مرض)

                          !!روز معلم مبارک!!

 

 

 



[ شنبه 89/2/11 ] [ 5:22 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

تفاوت رفتارهای دخترو پسر (یه خورده طنز)

توی این اندک عمری که داشتم ! دیدم خیلی چیزاست که مرد و زنو متفاوت میکنه، پس براتون مینویسم تا شما هم دقت کنید یا اگه چیز دیگه ای هم به ذهن قشنگتون رسید تعارف نکنید و بگید.

1- از همون بچگی اگه دو تا دختر دعوا کنن سریع کارشون به گریه میکشه و ماماناشون وقتی بچه ی همدیگه رو میبینن اونا هم میافتن به جون هم که این چه بچه ایه....  ولی اگه دوتا پسر دعواشون بشه هیچ کدوم کم نمیارن و چون حالیشون نیست به قصد کشت همدیگه رو میزنن بعدشم دوتا بزرگتر پیدا میشن و جداشون میکنن.به خیرو خوشی هم تموم میشه!

2- بعدی وقتیه که بزرگ میشن و مثلا عاقل! پسرا عشق کرم ریختن و دخترا عشق کلاس گذاشتن. این ماجرا هم هیچ وقت تموم نمیشه تا دنیا کم بیاره و تموم بشه!

3- حالا دیگه خیلی بزرگ شدن و رفتن سر خونه زندگی خودشون! یه روز که زن بیچاره خونه نباشه........ همه ی چیزایی که خودتون میدونید به کنار، زن که میاد و وحشت میکنه و شاید غش بکنه و آخرش قهر میکنه واسه این که - مگه کلفت گرفتی - مرد هم به روی خودش نمیاره : این کارا مال زناست به من چه! -

4- زن یه سوسک میبینه جیغ میکشه تا سر خیابون میدویه. حالا مرد عین خیالش نیست اگه سوسمار هم بیاد تو خونه از جاش جم نمیخوره!

5- مرد خونه تنهاست: زنگ درو میزنن،تلفن زنگ میخوره ، بچه گریه میکنه، غذا داره میسوزه. مثلا پا میشه با یه حرکت ماهرانه همه کارا رو درست کنه بدتر میزنه خراب میکنه اونی که پشت در بود با اونی که تلفن زده بود که بی خیالش میشن.بچه هم آخرش نفسش میگیره غذا هم که تکلیفش معلومه میسوزه!

آقایون و خانومهای محترم اینا همش الکیه به دل نگیرید ( البته خودتون که بهتر میدونید حقیقتیه که همه میدونن!)



[ جمعه 89/1/27 ] [ 8:19 صبح ] [ زینب جون ]

نظر

یکمی بخندیم

اینا رو نوشتم تا دوستان وبلاگی یکمی اول سالی شاد بشن.لطفا هر کی میخواد شاد شه بخونه چون حوصله ی بی حالارو نداریم.

   - زنی ناشناس به "برناردشا" نوشت شما باهوش ترین مرد جهان هستید ومن زیباترین زن دنیا!پیشنهاد میکنم باهم ازدواج کنیم تا صاحب کامل تری بچه ی دنیا بشویم.
برناردشا  در جواب نوشت:اگر بچه ،زیبایی را از من و هوش را از شما به ارث ببرد،آنوقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟!(اگه الآنیا هم یه ذره هوش داشته باشن اینقدر بچه های چپرچلاغ تحویل جامعه نمیدن) 
   - میدونی اگه شب بری خونه و بایه ذره عشق،یه ذره محبت و یه ذره ملایمت رو به رو بشی معناش چیه؟معناش اینه که زنگ خونه رو عوضی زدی! (ولی من توصیه میکنم به روی خودتم نیاری انگار خونه خودته.اینجوری برات بهتره.حداقل دچار کمبود عاطفه نمیشی)
   - بهرام:درمنزل ما حکومت با من است،من فرمان میدهم و زنم اطاعت میکند.مثلا دیشب ساعت 11 شب به زنم گفتم،باید فورا برای من آب گرم آماده کنی واو در ضرف چند دقیقه آن را تهیه کرد. مهران:واقعا که عجیب است،ولی تو آب گرم را آن موقع شب برای چه میخواستی؟بهرام:آخه من عادت ندارم ظرفها رو با آب سرد بشویم.(قابل توجه آقایان محترم که هیچوقت خودشونو ضایع نکنن)
   - یکی از نمایندگان زن مجلس انگلستان هنگام استیضاح نخست وزیر وقت وینستون چرچیل  با لحن تندی خطاب به وی گفت:اگر من زن شما بودم قهوه ی زهرآلودی به شما میخوراندم.چرچیل بی درنگ جواب داد:اگر من شوهر شما بودم آن زهر را میخوردم.(توصیه میکنم یه دوره کلاس حاضر جوابی بگذرونید تا توی این جور مواقع کم نیارید)
  - به بهلول گفتند دیوانگان را بشمار.گفت : شمردن عاقلان ساده تر است. (این بهلول هم ظاهرش دیوونه بوده ولی عجب مخی داشته.چه حرفی زده!)
  - شاعری پر مدعا غزلی گفت و آن را نزد جمی بردو بعد از خواندن گفت:میخواهم این غزل را از دروازه ی شهر بیاویزم تا همه آن را بخوانند.جامی گفت:کسی چه میداند شعر توست؟بگو تا تو راهم کنار آن غزل بیاویزند تا کاملا مشهور شوی.(آخه این چه مرَضیه تا بی کار میشید میشینید شعر میگید واسه عالم و آدمم میخونید توقع دارید همه به به و   چه چه کنن بابا بشین زندگیتو بکن چی کار به این کارا داری؟!)
   - معتاد اولی:دیشب بژم خوبی بود؟معتاد دومی:اوه،جات خالی،اما خوب کاری کردی نیومدی!واشه اینکه با دوشتان دور منقل نششته بودیم که یه هو یه پلنگ وارد شد،پلنگ اومد جلو من رفتم عقب،من رفتم جلو اون رفت عقب،خلاشه شرتو درد نیارم یهو پریدم اژ دم،پلنگه رو گرفتم محکم با شر کوبیدمش ژمین گفت میو میو.(این معتادا هم چه عالمی دارن!خیلی باحالن فکر کنم اگه عمرشون باقی باشه کم کم عنکبوتو هشت پا میبینن)

خوب دیگه دوستان فقط خواستم چند لحظه ای باهم باشیم.فقط اگه زحمتی نیست یه لطفی بکنین شرمنده کنین یه نظر ناقابل بذارین! وقتی داری نظر میذاری بخند. هه هه هه.....



[ جمعه 88/12/28 ] [ 12:14 عصر ] [ زینب جون ]

نظر