سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

دانشجو تبهکار

سلام

خب مثل اینکه همه دانشجو شدن

پارمیدا و پسربد و آفریده!

پسربد که رفت بجنورد، آفریده رفت تبریز و پارمیدا هم که معلوم نیست کجا قبول شده.

اگه پارمیدا هم بندر عباس قبول شه حله دیگه. اصلا ما تصمیم داریم این وبلاگو تو دنیا گسترش بدیم. خیلی خوبه،

راستی بچه ها منم کنکور شرکت کرده بودم ولی بروز نمیدادم. به روتون نیاوردم تا استرس نگیرید.

حالا به نظرتون من قبول شدم؟؟؟؟؟؟؟؟

عجب سوال سختی!!!!

الان مثلا داری فکر میکنی؟

یه لحظه همه به من نگاه کنید ببینید من شبیه اونائیم که قبول شدم

نه واقعا فکر میکنید من قبول شدم؟

چه فکری کردی که به خودت اجازه بدی فکر کنی من قبول شدم

واقعا که!

چشاتونو ببندید میخوام جواب کنوکرومو بگم

بگم؟

 نمیگم

چون هنوز چشاتون بازه، یوهاهاهاهاها

بچه ها من دانشگاه آکسفورد قبول شدم

یه دست و یه هوووووووررررررررررررااااااااااااااااااااااا

دست دست دست....

خوشگلا باید برقصن...

آها آها، آها آها...

نی نای نای . نی نای نای

هه هه هه هه... اینارو باش چه زود باورن.

من دانشگاه آزاد اسلامشهر قبول شدم

دولتی هم چالوس

میدونم خیلی دوسم دارید. من متعلق به همه ام.

حالا که تعداد دانشجوها زیاد شده یه مطلب درباره دانشجوهای بدبخت میزارم تا دلتون شاد شه


لطفا با احساس و بلند بخون

 

اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نیست

ژتونی دارم ، خرده عقلی ، سر سوزن شوقی

اهل دانشگاهم ، پیشه ام گپ زدن است ------گفتم بلند و با احساس بخون بی ادب

گاه گاهی می نویسم تکلیف

می سپارم به شما

تا به یک نمره ناقابل بیست

که در آن زندانی ست ، دلتان زنده شود

چه خیالی چه خیالی می دانم

گپ زدن بیهوده است

خوب می دانم دانشم بیهوده است

استاد از من پرسید

چقدر نمره زمن می خواهی

من از او پرسیدم ، دل خوش سیری چند

اهل دانشگاهم ، قبله ام آموزش

جانمازم جزوه ، مشق از پنجره ها می گیرم

همه ذرات وجودم متبلور شده است

درسهایم را وقتی می خوانم

که خروس می کشد خمیازه

مرغ و ماهی خواب است

خوب یادم هست ، مدرسه باغ آزادی بود

درس بی کرنش می خواندیم ، نمره بی خواهش می آوردیم

تا معلم پارازیت می انداخت ، همه غش می کردیم

کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت

درس خواندن آنروز ، مثل یک بازی بود

کم کمک دور شدم از آنجا

بار خود را بستم ، عاقبت رفتم در دانشگاه

به محیط خشن آموزش و به دانشکده علوم سرایت کردم

رفتم از پله کامپیوتر بالا ، چیزها دیدم در دانشگاه

من گدایی دیدم در آخر ترم

در به در می گشت

یک نمره قبولی می خواست

من کسی را دیدم ، از دیدن یک نمره ده

دم دانشگاه پشتک می زد

من نمی خندم اگر دوست من می افتد

من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند

و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد

من در این دانشگاه

در سراشیب کسالت هستم

خوب می دانم استاد ، کی کوئیز می گیرد

برگه حذف کجاست ، سایت و رایانه آن مال من است

تریا، نقلیه و دانشکده از آن من است

ما بدانیم اگر سلف نباشد ، همگی می میریم

و اگر حذف نباشد ، همگی مشروطیم

نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود

کار ما نیست شناسایی مسئول غذا

کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها

کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ

پی اصلاح خطاها برویم

اهل دانشگاهم ، رشته ام علافی‌ست

جیب‌هایم خالی ست 
 
پدری دارم ، حسرتش یک شب خواب

دوستانی همه از دم ناباب 

اهل دانشگاهم ، قبله‌ام استاد است ، جانمازم نمره

خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست 

من نمی‌دانم که چرا می‌گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار

وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست 

کار ما نیست شناسایی هردمبیلی

کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی

کار ما شاید این است که مدرک در دست

فرم بی‌گاری هر شرکت بی‌پیکر را پر بکنیم

 

اگه نظر نذاری ایشالا خر پاتو گاز بگیره. بچه ها من جدیدا دعاهام میگیره مواظب باشید

 

 



[ جمعه 91/7/14 ] [ 1:19 عصر ] [ پترس ]

نظر