به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

.

سلاااااااااام دوستای گلم!!

من اومدم با کلی ترول جدید!

راستی منم از طرف خودم به همکارای جدید خوشامد میگم!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[ جمعه 92/1/2 ] [ 10:20 صبح ] [ زینب جون ]

نظر

تعهد زنانه تا کجا؟!!!

 

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی

جمع کرده بود قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .

 او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول

داد که چنین کند. چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند.

 وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند

 و ان را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم

 عمل کنم. بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم. دوستان آن مرحوم که از کار

همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟

 زن گفت: نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش

 را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن

 را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و

 آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند .

(بزن کف قشنگه رو به افتخار زنای متعهد!!!!!!!!)



[ دوشنبه 91/7/3 ] [ 12:37 صبح ] [ زینب جون ]

نظر

میخوای بدونی دیوونه ای یا نه؟!!


به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى

به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل

جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است .

روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد...!
شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد یا ...؟
   



[ جمعه 91/6/17 ] [ 9:29 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

قوانین خنده داری که تو زندگی هممون هست!

کافیه سیم جارو برقی رو جمع کنی ! اون موقع است که آشغالا یکی یکی خودشونو

بهت نشون بدن! اُدکلن 200 هزار تومن? م?زن? 3 ساعتم بوش نم?مونه ! بعد یه س?گار

200 تومن? م?کش? تا 3 روز بوش م?مونه...! دقیقا وقتی داری با بابات راجع به گرفتن

ماشین حرف میزنی ، همون لحظه تلویزیون یه برنامه پخش میکنه درمورد تاسف بارترین

تصادف های تاریخ بشر با ماشین ! کلی هم به خانواده ها توصیه میکنه همیشه توی

تاکسی اون کسی که اون ته نشسته ، زودتر پیاده میشه! 1 هفته رژیم حرفه ای شما

با 1 ساعت پرخوری بر می گرده! هندزفری رو اتو هم بکشیم بعد دو دقیقه گره می خوره!

اگه اسمت میرزا شمس الدین گل کلمیان هم باشه ، وقتی میخوای ایمیل یاهو درست

کنی میگه قبلا با این اسم ساخته شده! اگر همه دنیا تأییدت کنن اون یه نفری که باید

تأیید کنه نمی کنه! سایز سنگ فرش های پیاده رو یه جوریه که نمی تونی توشون منظم

راه بری... کیلو کیلو آلبالو و آناناس و هلو و پرتقال تو یخچال باشه نمی خورین ! اما یه رانی

که میخری گیر میدی به اون تیکه میوه که تهش مونده ! دلت میخواد با کلید درش بیاری !

اگه تنها باشی همه ماشینا خالیه ، اما اگه دونفر باشید 60 تا ماشینم بیاد فقط جا برای

1 نفر دارن ! چرا ؟! وقتایی که با خودت تقلب می‌بری ، امتحان مثه آب خوردنه ، وقتی

نمی‌ بری امتحان میشه در حد آزمون دکتری ! موقع رایت کردن سی دی یا 300 مِگ خالی

می مونه یا 5 مگ زیاد میاد که چون یه دونه فایله کاریشم نمی تونی کنی ! یک ساعت

اضافه می خوابی تا دو روز خوابت نمیاد ، یک ساعت کمتر میخوابی تا دو روز خواب آلودی!

زمانی اون چیزی که آرزومون بوده رو به دست میاریم که دیگه آرزومون نیست !



[ شنبه 91/5/28 ] [ 2:59 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

بازگشت موقت!

سلام بروبچ. واسه اینکه این پترس ما رم توی گروهشون (البته گروه این قورباغه ها نه هااااا!!!!)

حساب کنه مجبور شدم آپ کنم

میبینین آدم و وادار به چه کارایی میکنن...!!!!

 

 

یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده

 بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری

تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!! میره شهرداری خودش

رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه...!بعد از دو سه ماه

میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید! این بنده خدا هم

 شرکت می کنه!!یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو

 می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه! تو این فکر بوده

 که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن داد می زنن:انتگرال بگیر...!!!

 



[ جمعه 91/5/13 ] [ 11:29 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

............

سلام!

اینجا چقد آشناس؟! شماها چقد آشنایین...

اینجا چه خبره؟ چرا با اعصاب من بازی میکنین؟؟؟؟؟ گیج شدم

پارمیدا تو ام که اینجایی!! چقد بزرگ شدیییییی! این یکیا کین؟!

اصلا من اینجا چیکار میکنموااااای

 

ای بابا... چقد چرت و پرت میگم. دلم واستون تنگ شده بود اومدم یه سری بزنم

میبینم که همتون سخت مشغول درس و کارید. آفرین آفرین ، درس بخونید بلکه یه چیزی بشید... از اینترنت که واسه آدم زندگی درنمیاد

حالا هی من بگم شماها هم هی بیاید اینجا الافی مشکوکم 

آخیییی قیافه هاشونو ببین! میدونم خیلی خوشالین من اومدم ولی دیگه هر اومدنی یه رفتنی داره

خدانگهدار خدافظ

 



[ دوشنبه 91/2/25 ] [ 6:24 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

نامه دختری به همسر آینده اش...

سلام بروبچ. نمیدونم چرا هی حس میکنم چندتاتون نیستید؟! یا شایدم تو شمردنم اشتبا میکنم ولی چند نفر فرار کردن.... معلومه دیگه بابا که بالا سرتون نباشه آخرش فراری میشید.

راستی گفتم بابا!!! بابای خوب واسه مامان رها کادو چی گرفتی؟؟؟؟!!!! بچه ها کی میدونه؟!

نامه دختری به همسر آینده:

عزیزم  !
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!
اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!
اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!
اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود!
اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!


    

 



[ چهارشنبه 90/5/5 ] [ 1:7 عصر ] [ زینب جون ]

نظر

رستم و تهمینه!

سلام بچه ها!

بالاخره منم آپیدم . بابا از کیه تو صفحه مدیریتم نوشته یادداشتی وجود ندارد... این جوری نمیشه هااااااااااا

این شعره که نوشتم خییییییییلی طولانیه! البته شاید تکراری باشه. چون من که بیکار نیستم آرشیو همتونو بخونم!! اگه کسی تا حالا اینو نوشته بره از تو آرشیوش پاک کنه. بدون اینکه به بقیه چیزی بگه!!بلبلبلو

 راستی تا آخرش بخونیدا

 

شبی خسته رستم ز رزم و نبرد *** کشید از درونش یکی آه سرد

نه جفتی که دستی کشد بر سرش *** نه یاری که بنشاند اندر برش

بخود گفت "رایانه "را ساز کن *** هم ایدون تو "وبگردی" آغاز کن

ز تن برنکند او سلاح و زره *** به "لپ تاپ" خیره به ابرو گره

چو "رایانه "را پهلوان"بوت" کرد *** سلاح و زره یک طرف سوت کرد

از این خیرگی گشت مامش غمین *** رخش پر زخشم و دلش پر زکین

بدو گفت رودابه ای پهلوان *** در آغاز گویم تو را با زبان

تو لشکر بیاراستی گاه رزم *** به آراستن نیست در خانه عزم ؟

اگر بر نتابی تو نظم درون *** تو را افکنم از سرایم برون

در اینجا سرو کارو تو با من است *** که رودابه چون زال پیل افکن است

تهمتن ازین گفته بگرفت خشم *** نتابید و گردید ، پر آب چشم

چو زین سرزنش گشت زار و پریش *** فراموش بنمود" پسورد" خویش

بزد بر سر" ماوس "مشتی گران *** که ترسند از هیبتش دیگران

در اندیشه می بود گُرد دلیر *** بپیچید بر خویش چون نره شیر

بیاد آمدش، ناگهان رمز خویش *** بیاورد "کیبورد" "رایانه" پیش

فشرد او بسی دکمه ها را به زور *** سرانجام بنوشت رمز عبور

نمایان شد آن صفح? نیلگون *** که می کرد او را همی رهنمون

که آکنده از "آیکون "رنگ رنگ *** که می برد او را به شهر فرنگ

به "چت روم"شد ناگهان پور زال *** که آنجا بود مرکز عشق و حال

در آنجا یکی بود دخت زرنگ *** به" چت" گشت با او همی بیدرنگ

مر آن دخت را نام تهمینه بود *** پری روی و پر مهر و بی کینه بود

تهمتن چو شد وارد گفتگو *** به او گفت اوصاف خود مو به مو

بگفتا منم رستم داستان *** بود شهر ما زابل باستان

یکی رخش دارم بسی تیز پا *** گذارد همی پشت سر" زانتیا"

به زور و به بازو ندارم همال *** نباشد در این باره جای سوال

به سیم و به زر خانه انباشته *** بنایی دو اشکوبه افراشته

مرا مرده ریگ است گرزی ز سام *** بکشتم به آن شیرها در کنام

چو تهمینه دید این همه فَر و جاه *** ز شادی بزد خنده ای قاه قاه

به خود گفت آن دلبر ماهرو *** روا نیست کم آورم پیش او

بگفتا سمنگان بود شهر من *** که گشته همی رشک ملک ختن

ندانی منم دختر پادشاه *** ندارد کسی همچو من بارگاه

که چون ماهم و پنج? آفتاب *** پری رو تر از دخت افراسیاب

به کاخ وبه باغ وبه ملک و سرا *** غلام و کنیزک به صف اندرا

به" وب کم" اگر رخ نمایان کنم *** تورا پاک شیدا و حیران کنم

بگفتا بیا تا ببینم تو را *** چو غنچه ز گلبن بچینم تو را

چو تهمینه آگه شد از آن نیاز *** بیافزود با عشوه بر فَر و ناز

بگفتا چه اندیشه کردی جوان *** که خواهی ببینی رخم را عیان

هزاران جوان مَر مرا خواستگار *** بزرگان و خوبان چو اسفندیار

چو رستم شنید این سخنهای او *** ببست ناگهان بغض راه گلو

سراپاش گردید خشم و خروش *** رگ غیرتش زود آمد به جوش

بزد بر سرمیز "رایانه" مشت *** دوصد ناسزا گفت و حرف درشت

بگفتا به رخ می کشی دشمنم *** تو پنداشتی کوهی از آهنم

مده بر دلم بیش ازین پیچ و تاب *** مکن بیش از این پور دستان خراب

چو تهمینه در مخ زنی بود چُست *** بخود گفت کارم شد اینک درست

به زانو درآوردم این پهلوان *** که دیگر ننازد به زور و توان

توانا تر از عشق نیرو مباد *** که ایزد بر این پایه گیتی نهاد

 

!! قیافشو!! خسته شدی؟؟؟؟ خب منم نوشتم که خسته بشی دیگه!شوخی



[ شنبه 90/4/11 ] [ 9:9 صبح ] [ زینب جون ]

نظر

اومدم!

سلام بچچچچچچچچچچه ها!! منو که یادتون نرفته؟! بابا همش چند ماه نبودم ، به این زودی فراموش شدم؟؟؟؟ من که میدونم همش نگران بودید من کجام حالا هی به روی خودتون نیارین. دیدم از شماها بخاری در نمیاد خودم اومدم به مناسبت برگشتم یه جشن بگیرم!! ولی جوووووووووووون شما حسش نیس حالا بعدا میگیرم 

 

حرفهای زن و مردها در مواقع مختلف زندگی

اگه تکراری بود بگید اگه تکراری نبود نگید!!

 

 

سالگرد ازدواج
زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد  .

مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن

زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه

مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)


روز مرد

زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم  .

مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)


 چهل
روز بعد از تولد بچه

زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)

مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)


 چهل
سال بعد   

زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم

مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم


 
 دو ثانیه قبل از مرگ

زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم

مرد: گشنمه


وصیت نامه

زن:کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!

مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید


اون دنیا

زن : خطاب به فرشته ی مسول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)))

 
مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن؟

 

 



[ دوشنبه 90/3/16 ] [ 8:10 صبح ] [ زینب جون ]

نظر

دعوای دو شاعر!

     خانم ناهید نوری     :

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید


خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید

به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید





پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :

به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین !

مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این

 

سلام بچه ها! خوبین؟ این همه راه اومدم زشته یه سلام ندم. خوش میگذره؟! حالا کجا رفتین؟ پترس و سحر که خبرشو دارم رفتن جزایر قناری کنار دریا و اینا... . آبجی ستایش هم با مدرسه رفته اردوی علمی تفریحی ، قرار بود منم باهاش برم دیگه نشد... . پاری جونم حتما رفته یه گروهک تشکیل بده واسه کارای سرّی. البته به منم یه پیشنهادایی داده حالا باید روش فکر کنم... . بابای بد هم یه کتاب گرفته " روشهای صحیح تربیت فرزندان " فعلا داره اونو میخونه تا آماده بیاد اینجا... . میمونه رها... راستشو بگو کجا رفتی؟؟ هرکی میدونه بگه. اِ لوس نشید دیگه خب بهش نمیگم کی گفته...

خودمم که الاف نشستم اینجا. خداییش الافی از همه چیز بهتره!!



[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 12:1 عصر ] [ زینب جون ]

نظر