سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

چهارشنبه سوری(شعر سهراب)

سلام

دیدم همه  تا رها یه مطلب میذاره سریع پشت بندش  یه مطلب جدید میچسبونن. منم به خاطر اینکه بگم شمس الله بودن رها در حد حرف نیست سریع یه مطلب داغ به داغیه چهارشنبه سوری میچسبونم به تنور وبلاگمون.( خودم میدونم سوتی دادم) البته این مطلب با طعم های مختلف و در بسته بندی های متنوع در اختیار شما قرار میگیره تا واسه بدترین سلیقه ها هم یه چیزایی پیدا بشه.

میبینم که دوباره رها خودشو آماده کرده که هلکوپتری بزنه ، آخه یکی نیست به این رها بگه که بابا این هلکوپتری واسه پارتیه نه چهارشنبه سوری!!! امشب خوراک سحر گانگستره، شنیدم کل شهرو میخواد بفرسته رو هوا، فقط سحر جان حواست به خونه ما باشه، آخه تازه خریدیمش. پارمیدا هم که اصلا تو نخ این چیزا نیست، تو دانشگاه که فقط با موجودات عجیب غریب سروکله میزنه، البته یه خورده هم ربط داره ها!!! آگه این چهارشنبه سوری سیاسی بشه که دیگه فقط جای پارمیداست، اونوقته که پارمیدا میخواد بترکونه. طبق شنیده ها ، زینب گفته اولین کسی که هلیکوپتری بزنه خودم با آرپیچی میزنمش. ستایشم که خود یه پا چهارشنبه سوریه، اصلا تو محلشون بهش میگن ستایش چهارشنبه سوری. البته همه اینکارایی که شما قراره بکنید بستگی داره به این که بابا اجازه بده از خونه برید بیرون یا نه؟! اینجاست که کارایی پدر پسر بد معلوم میشه. حالا همه با هم بگید بابا دوست داریم بابا دوست داریم....

منم که اصلا کاری نمیمونه انجام بدم. آخه کارامو یه خورده زود شروع کردم. نمیخواستم بگم چون ریا میشه ولی حالا چون اسرار میکنید باشه میگم.

تسونامی ژاپن کار من بود

البته سعی کردم چندتا انفجار کوچیکم تو تاسیسات هسته ایش انجام بدم.

فقط بین خودمون باشه دیگه به کسی نگید.

 

 چهارشنبه سوری

شور و حالی دارد/
عشق و شوقی خواهد/
و منم می خواهم کمی بازی بکنم/
کاش می شد بخرم /
ولی اکنون که دگر مالی نیست /
شب عید نزدیک است / پدرم هم بی پول /
چاره ای باید جست / بهتر این نیست که دست ساز باشد؟ /
قیمتش ارزان تر / سر صدایش بیشتر / شور و حالش افضل ...
چسب، کاغذ، باروت /
سیخ کبریتی که در این نزدیکی است /
و همه چیز حاضر / من تلاش خود را خواهم کرد /
بیشتر از درس و کتاب /
 زود تر از باد بهار /
فکر کنم حاضر شد /
بهتر است که امتحانش بکنم /
کبریت را باید برد /
جور دیگر باید زد ... من نمی دانم که چرا می گویند /
این مواد پر سوز است /
نکند فکر کردی /
من در این شعر بلایی سر خود می آرم /
ولی دیدی که من سالم سالم هستم /
شب روشن نزدیک است /
همه عالم آتش /
چه عجب جنگی بکنم من امشب ... 
تق و تق ترقه /
بوم و بوم نارنجک /
فیس و فیس دینامیت /
 حال نوبت با من /
بکشم این ضامن
 دور خواهم شد از این بمب قوی /
 و دلی سیر بخندم بر افراد /
این ترقه روشن /
حال باید پرتابش بکنم /
 بین آن جمعیت ... 
چشم هایی معصوم /
چهره ای چون مهتاب /
دخترک را می گویم /
که در آن جمعیت /
شاد بود و خندان /
قرنیه اش پاره /
دیدگان دخترک پر خون است /
دیدگان مادرش هم چون باران /
کاش ماموری بود /
که در آن نزدیکی /
می گرفت این ها را /
دکترش می گوید /
عملی در پیش است /
چشم ها را باید شست /
جور دیگر باید دید ...

 

چهارشنبه سوری آتشینی داشته باشید. به قول بعضیا یوهاهاهاها...

 

راستی پارمیدا یه تز قشنگ داده. گفته همه توی یه مطلب عید رو تبریک بگن. به خاطر همین نام کاربری و رمزشو واسه همتون میذاره تا همگی توی مطلب پارمیدا عید رو با نوع حرف زدن خودتون تبریک بگید.

هرکی نظر نذاره همین امشب خونشون سونامی میاد. من اینکارو نمیکنما، خودش شب خرابکاری میکنه، اصلا به من چه

 

 



[ سه شنبه 89/12/24 ] [ 4:30 عصر ] [ پترس ]

نظر