سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

خونه خالی(مکان)

توی این چند روزی که نبودم،اتفاقات جالبی واسم رخ داد.قبل از هرچیز اول وضعیتمو توی این چند روز مینویسم.
چند روزیه که خونمون به علت مسافرت خانواده خالی بود.منظورم مکان نبودا،ولی از مکان بدتر بود.چون چند وقت پیش چندتا از همکلاسیام بهم گفتن چرا ما تا حالا خونه شما نیومدیم،منم گفتم خوب حتما تا حالا خونه ما خالی نشده.گفتن باشه پس هروقت خالی شد به ما بگو بیایم.
منم بعد از خالی شدن خونه زنگ زدم بهشون گفتم زود بیاید که خونه مکانه.اونا هم مثل لاشخور چند ساعت نشد که اومدن.حنابندون وعروسی رفیقم که قبل از نامزدیش خیلی باهم رله بودیم همون شب و شب بعدیش بود.حنا بندون که تموم شد بچه محلا از یه طرف و همکلاسیای دانشگاهم از یه طرف دیگه اومدن ریختن خونمون.یه عده از بچه ها آهنگ گذاشته بودن و اونقدر صداشو برده بودن بالا که هر کی از کنار خونه رد میشد فکر میکرد که اینجا پارتی گرفتیم،یه عده از بچه ها هم پای کامپیوتر داشتن فوتبال بازی میکردن،کاپ انداخته بودن.منم بین همینا بودم.2نفر بازی میکردن 10 نفر تشویق میکردن. از همه جالبتر تشویق طرفدارا بود که برای روحیه دادن به بازیکنا،اسم دوست دخترای اونا رو صدا میزدن. یه عده از بچه ها هم خسته بودن گرفتن خوابیدن،البته هرکدومو که نگاه میکردی میدیدی حداقل یه بالشت بغل کرده(اینم از معضلات بالا رفتن سن ازدواجه) ،یه عده هم که از غذای حنا بندون سیر نشده بودن داشتن توی آشپزخونه واسه خودشون غذا درست میکردن. بعضی ها هم با دوست دخترشون یا صحبت میکردن یا اس ام اس بازی.
صبح که شد یه عده بیدار شدن و یه عده تازه میخواستن بخوابن.بالاخره دم ظهر بعضیا رفتن خونشون ولی خیلی زود برگشتن که بریم عروسی.جاتون خالی بچه ها واسه عروسی موهای منو فشن کردن،چقدر بهم میومد،چه جیگری شده بودم من.بچه ها میگفتن موهای تو جون میده واسه فشن کردن. وقتی با اون موها رفتم بیرون یه خورده خجالت میکشیدم ولی چیزای جالبی هم متوجه شدم.دختری پیدا نمیشد که نگاه نکنه(یعنی همه دخترا عقلشون به چشمشونه)

رفتیم عروسی،از تالار برگشتنی سوار ماشین شدیم که بریم دنبال ماشین عروس فقط 4تا لز بچه ها از 2تا پنجره اومده بودن بیرون،بقیه هم یا روی سقف بودن یا از ماشین آویزون بودن.فقط من با یکی از بچه ها توی ماشین مونده بودیم.
نکته:بابام ماشینشو با خودش نبرده بود منم از موقعیت استفاده کردم،ماشینو برداشتم رفتیم عروسی. ماشین بابام پیکانه. البته اینو بگم که زانتیاست فقط روکش پیکان انداختیم که کسی اونو ندزده.
چند دقیقه ای بود که دنبال ماشین عروس بودیم که یه دفعه ماشین عروسو گم کردیم،چندتا ماشین هم دنبال ما افتاده بودن فکر میکردن که ما میدونیم ماشین عروس کجا رفته.منم که دیدم اینجوریه بردمشون تمام تهرانو گشتیم اونا هم پشت سر ما بوق میزدنو میومدن.خسته شدیم گفتیم دیگه برگردیم،وقتی برگشتیم محل، اونایی که دنبالمون بودن وقتی که دیدن اسکل شدن چند تا فحش دادنو رفتن.ما هم کلی خندیدیم.بعدش یکی از بچه ها زنگ زدو پرسید که ماشین عروس کجاست، منم رفتم همونجا. دور میدون بودیم که یه دفعه جلوی ماشین عروس دراومدیم.وقتی داماد(رفیقم) مارو دید خیلی خوشحال شد.رفتم جلوتر دستی رو کشیدمو راه رو بستم.یه دفعه در ماشینو که باز کردم 10،15 نفر از توی ماشین ریختن بیرون وشروع کردن به رقصیدن.داماد مجبور شد بیاد پایین به ما شاباش بده.منم راهو باز کردم بعدش افتادم پشت ماشین عروس. یه دفعه نمیدونم کدوم اسبی جلوی ماشین عروس زد روی ترمز،منم با کمال خونسردی و اعتماد به نفس بالا وبی رحمی تمام زدم به ماشین عروس.

تصادف با ماشین عروس

با این حرکت من همه زدن رو ترمز ببینن چی شده حالا شما فرض کنید که من با یه پیکان(زانتیا)که روی سقف اون چند نفر نشستن و 5،4 نفر از پنجره اومدن بیرون، زدم به ماشین عروس.یه دفعه همه ساکت شدن.داماد سرشو از پنجره آورد بیرون ببینه چی شده.منم سرمو از پنجره آوردم بیرون گفتم منم منم برو. داماد که از جمله ی من خندش گرفته بود شروع کرد به حرکت کردن.بعدش ماهم دیدیم داره میخنده گفتیم یه بار دیگه بزنیم تا بیشتر بخنده. ولی دیگه شورشو درنیاوردیم چون همون یه بار قشنگ بود.عروسی هم تموم شد.شما هم برید دیگه،چی میخواید.

نتیجه گیری اخلاقی:
1-هر وقت خونتون خالی شد صداشو در نیارید چون من تا یه هفته بعد اون داشتم خونمونو تمیز میکردم.
2-هیچ ماشینی پیکان نمیشه چون بچه ها میگفتن تا حالا اینجوری عروسی بهشون حال نداده بود.
3-سعی کنید کسی رو اسکل نکنید،اونم توی این گرونی بنزین.چون مثل ما فحشتون میدن(البته فحش بچه صلواته)
4-فکر کنم اولین نفری بودم که زدم به ماشین عروس ،خیلی حال میده ،شما هم امتحان کنید.
5-من فهمیدم ماشینمون پیکان نیست(بچه ها بهش میگن رخش)
6-مواظب باشید به جایی نزنید چون بعد از اون بچه ها بهتون میگن ...س دست.
اگه عروسی مروسی داشتید منو یادتون نره.
راستی هرکس نظر نذاره ایشاا... خودم میام عروسیش با پیکان میزنم به ماشینشون.
سیستم من هم ویروس گرفته خفن (بهانه ی خوبیه واسه سر نزدن)
راستی تنوع رنگو داشتید!؟!هه هه هه....! تو نخند، اسم وبلاگمو نوشتم.

 

                     بدو نظر بذار. ok؟ 



[ جمعه 89/5/8 ] [ 1:44 صبح ] [ پترس ]

نظر