سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

لحظه ی رفتن......

لحظه ی رفتن پا به پاش نگاه میکردم تو چشاش

بوسه خداحافظی رو آروم گذاشتم رو لباش

نم نم بارون از چشاش میریخت رو گونه هاش یواش

میخواست بگه دوست دارم انگاری بغض کرده صداش

زیر لبش همش میگفت خدا خودت پشت و پناش

هنوز نرفته بود ولی گریه میکردم پا به پاش

یادم میاد میخریدم گلای رنگارنگ براش

خدا خودت یه کاری کن، خیلی دلم تنگه براش

قسم به اون اشک چشاش پَر میزنه دلم براش

نمیدونم که بعد من جامو کی پر کرده براش

 

 



[ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 7:10 عصر ] [ پریناز ]

نظر