...........
دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام :
تَن لَشتو از پشت کامپیوتر جمع کن بیار، سفره پهن کن !!
محبت همینجوری داره میپاچه رو در و دیوار
گرگه میره دم خونه شنگول منگول در میزنه
یه دفعه خرسه گریه کنون میادبیرون میگه: بابا تو مارو کشتی
الان اینا 20 ساله از اینجا رفتن !
بیشعور کثافت ولمون کن دیگه !
گرگه میگه : خیلی بیشعوری برات نذری آوردم !
بعضی شبا که خوابم نمی بره، یه جوری که مغزم بشنوه می گم:
خوب! برم یه کتابی بیارم بخونم…
هیچی دیگه، اصلا بیهوش می شم!
رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داریم 75 تومن
خوانسار هم هست 57 تومن
عسل 3 تومنی و 5 تومنی هم داریم …
فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده !
پیراهن تازمو با کلی ذوق و شوق به بابام نشون دادم ،
میگه مبارکه عین رو بالشیای خدا بیامرز مادربزرگمه !
دختر داییم 4سالشه اومده میگه : باست نقاشی تشیدم !
من : عزیزم بده ببینم !
دختر داییم : منو دوش دالی ؟
من : معلومه جیگر !
دختر داییم : خیل خب ! این تویی اینم منم … اینام بچه هامونن !
من 4سالم بود با شب اِدراری دست و پنجه نرم میکردم !
تازگی به این نتیجه رسیدم که،
من از اول هم به جای کودک درون یه پیرزن درون داشتم
کصافط نذاشت بچگی کنیم …!
میگما شما هم وقتی فیلم ساعت زمان برناردو میدید
فکرای خاک بر سری میومد به ذهنتون؟
انقدر که موبایلم ساکته،
اگر یه موقع یکى زنگ بزنه گوشیم به جاى زنگ خوردن هول میشه سرفه میکنه !
بابا : منو بیشتر دوست دارى یا مامانُ ؟
پسربچه : هر دو تاتونُ
بابا : اگه من برم آمریکا مامان بره فرانسه تو کجا میرى ؟
بچه : فرانسه
بابا : خوب این ینى تو مامانو بیشتر دوست دارى دیگه !
بچه : نه من فرانسه رو دوست دارم !
بابا : اگه من برم فرانسه مامان بره آمریکا تو کجا میرى ؟
بچه : آمریکا
بابا : چرااااااا ؟؟
بچه : چون قب?ً فرانسه بودم
بابا
سلامممممممم رفقا اگه یه وقت یکیشون تکراری بود جرات داشتین بگین :)
یوهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها ... این خنده ی مخصوص خودمه !
[ دوشنبه 92/4/31 ] [ 12:2 عصر ] [ پریناز ]