سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

سلام علیکم:)

اونروز توی اوج گرمای ظهر داشتم راه میرفتم ب سمت خونه مادربزرگم که تو پیاده رو نزدیک یه مغازه

دیدم چندتا پسر که تبر گردنشونو نمیزد و خیلی هم سرحال بودن شلنگ آب رو گرفتن

و دارن قلپ قلپ آب میخورن!! عصبانی شدم!خون جلوی چشامو گرفته بود حس کردم کربلا هستم والان روز عاشوراستدعوا

از کنارشون که رد شدم صدای اب خوردنشونو ک میشنیدم داشتم میمردم...دلم شکست

دوست داشتم با جفت پا برم توشکمشون که یدفه!!! یادم افتاد خودمم روزه نیستم خخخخخخخخخخخپوزخند

زیاد خودتونو سوال پیچ نکنید من اونروز روزه بودم تا قبل از اینکه برم عیادت یه بنده خدا از فامیلامون

که دماغشو عمل کرده..رفتم اونجا ...طرف روهم تازه از اتاق عمل اورده بودنگیج شدم

چشمتون روز بد نبینه انگار بمب خورده بود تو صورتش!! تازه هنوز از بیهوشی خارج نشده بود و داشت چرتو پرت میگفت!!تهوع‌آور

با این صحنه یدفه نمیدونم چی شد که دیگه چیزی ندیدم!! وقتی به خودم اومدم که دیدم مامانش داره سن ایچ به خوردم میده..خخخخیعنی چی؟

تازه خواستن سرم برام بزنن که با مقاومت من مواجه شدن!! نکته بیناخه یکی نیست بگه دختر تورو چه به این حرکات!!پوزخند

خلاصه ب خیر گذشت...منم قبلن دوس داشتم دماغمو عمل کنم ولی حالا اصلن دوس ندارم!!خسته کننده

ب قول یه نفر الان دیگه همه دماغشون عملی هست مگه خلافش ثابت بشه...پوزخند

باورکنید تو این دوره زمونه پول داشته باشی همه بهت میگن خوشگلمؤدب...ول کنید این قرتی بازی ها رواصلا!



[ شنبه 92/4/29 ] [ 8:54 عصر ] [ ساندیس ]

نظر