ماجرای اتوبوس BRT
امروز وقتی داشتم میرفتم کلاس تصمیم گرفتم که این دفعه قسمتی از مسیرمو برای اینکه از یک نواختی در بیارم با خط BRT برم. ولی خوب از همون اول چیزهایی دیدم که جای دیگه کم دیده بودم ولی خوب میشه گفت جاهای شلوغ همچین اتفاقاتی عادیه. قضیه از اونجا شروع شد که صف تشکیل شده توسط آقایون که یه کم که چه عرض کنم خیلی شبیه یه دایره شده بود تقریبا راه حرکت خانومارو برای حرکت کردن به سمت اتوبوس گرفته بود بعدش یه خانمی وقتی اومد که رد شه فکر میکنم از پشت به یه آقایی که تقریبا 35 میخورد زد وبعد برگشت به اون آقایی که کاری نکرده بود شروع کرد قر زدن ومرد 35 ساله گفت که خانم شما از پشت زدید من که اصلا شمارو ندیدم و اون خانم گفت که از قیافت معلومه که.......آره.
بعد من به قیافه اون مرد دقت کردم ولی خوب چیزی معلوم نبود بنده خدا حتما چشم بصیرت داشته البته بگم که اون مرد 35 ساله هم کم نیاورد و این خانم رو به توپ بست (به فحش بست).
خوب بلاخره شانس یه بار تو زندگی بهم رو کرد ویه اتوبوس خالی نگه داشت ولی اونقدر بهم فشار آوردن که دوست داشتم پول بلیط هواپیمارو بدم ولی راحت سوار اون اتوبوس بشم. ولی خوب به زور تونستم خودمو بکشم بالا وبشینم روی صندلی.کل اتوبوس هم تاسر پر شد البته توی داهات های اطراف هم همچین صحنه ای رو دیده بودم ولی خوب اونا گونی رو پر از کیشمیش میکردن ولی اینجا همون قضیه فقط به جای کشمش آدم میکردن توی گونی آخ ببخشید توی اتوبوس.
خوب بالاخره اتوبوس حرکت کرد. ایستگاه بعدش که نگه داشت یه آقایی تقریبا 45 ساله میخواست سوار اتوبوس بشه ولی نمیتونست. بعد چند لحظه قرقر کردن برگشت به یه جوونی گفت که آقا یه ذره برو داخل ماهم سوار شیم. جوون که بقلش جا هم بود گفت جا نیست برو با اتوبوس بعدی بیا. مرد 45 ساله یه خورده باصدای بلندتر گفت میگم برو داخل سوار شیم. طرف هم گفت اصلا نمیرم. بعدش مرد 45 ساله با صدای بلند گفت نمیری اون ور؟ جوون هم گفت صداتو نبر بالا، 45 ساله هم گفت اگه نبرم بالا که نمیفهمی با کی طرفی!!! جوون هم گفت با کی طرفم؟(حالا مرد 45 ساله دم در اتوبوس بود جوون هم ته اتوبوس).
آخرش هم مردم صداشون در اومدو جفتشون خفه شدن. البته مرد 45 ساله هم با زور به کیشمیش های دیگر پیوست. حالا قضیه اینا هنوز تموم نشده بود که یکی دیگه برگشت گفت که آقا این اتوبوس مفتیه یه کم با هم کنار بیاید. همین جرقه کوچیک باعث شد یه بحث سیاسی تپل راه بیوفته. یکی دیگه برگشت گفت کدوم مفتی، توی این مملکت نفس بکشی باید پول بدی، در جواب شنید که مردم ایران جنبه چیزهای مفتی رو ندارن مثال زد که تلفن عمومی رو با باجه اون دزدیدن(خوب حتما خونشون گوشی نداشته بنده خدا) یکی دیگه برگشت گفت این همه خط اتوبوسو برداشتن یکیش کردن خوب اینطوری میشه دیگه، دوباره همون آقا برگشت گفت همونی که گفتم هر چی مفت باشه باید همدیگرو بکشن. دوباره مثال زد که یه جا غذا نظری میدادن 2،3 نفر زیر دست و پا له شدن. منم که تا حالا به این چیزها توجه نکرده بودم البته یعنی توی این نوع بحثها نبودم، خیلی چیزهارو یاد گرفتم.
حال تنها آرزوم اینه که یه خط BRT واسه دانشگاهمون بکشن تا اطلاعاتم زیاد بشه البته اینم بگم که اینایی که من امروز توی این اتوبوس یاد گرفتم خیلی بشتر وساده تر توی ذهنم جا گرفت. اصلا من یه پیشنهاد به وزارت علوم میکنم برای یادگیری بیشتر بچه ها، کلاسای اونا رو توی اتوبوس برگذار کنن.
حالا چیزهایی که من یاد گرفتم:
1- من چشم بصیرت ندارم و هرچه زودتر باید یه دونه تهیه کنم.
2- بد نیست آدم بعضی موقع ها خودشو کیشمیش فرض کنه.
3-تنفس ممنوع، چون فکر کنم اونم کنتور داره!!!
4- اگه جایی غذا نظری میدادن نرم جلو، چون احتمال ب..ا رفتن زیاده.
هرچی اتوبوس کمتر باشه در نتیجه مردم بیشتری توی یه اتوبوس جمع میشن و بر علم مردم بیشتر افزوده میشه.
راستی شما تا حالا BRT سوار شدید .
خیلی حال میده. من پیشنهاد میکنم که اگه سوار نشدید حتما یه بار تجربه کنید.
[ سه شنبه 88/12/11 ] [ 4:12 صبح ] [ پترس ]