خودم بودم...تنهای تنها
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
******************
سلام
بالاخره قسمت شد بابای بدم بیاد پست بذاره... بعد کلی انتظار
داداش پترسمم که همش منو شرمنده میکنه
مامان رها بدو بیا که دخملت پست گذاشته
پاااااااااااااارمیدا....کجایی پس؟؟؟؟
حاجی ام که اومد یه پست گذاشتو فرار کرد
بقیه ام که سعادت نداشتیم باهاشون آشناشیم..
وااااااااااااااااااااااای تو عمرم انقد شر نگفته بودم....
خودم خسته شدم
دوستون دارم
[ یکشنبه 91/11/22 ] [ 12:37 عصر ] [ غزل ]