دلم بچگی میخواهد !
دلم بچگی میخواهد !
جلوی کدام مغازه پا بکوبم تا برایم آرامش بخرند ؟
بعدشم به بعضیا ربطی نداره که من چی می نویسم... من دوس دارم داد بزنم
اصلا به تو چه؟! هان؟؟؟؟؟
به همه بگم چی گفته بودی؟! آره؟؟؟
باشه ایندفه رو نمیگم، بی ادب ب ب ب ب ب ب
مامان رها جونم دلم برات تنگ شده بود ... آفریده هم نیست یه کم بهش بخندیم
یوهاهاهاهاهاهاها
اصلا اینم شد زندگی؟؟!! تف.....
پاری جونم که عین خودم شکست عشقی خورده ... آبجی جون نگران نباش عشق همینه!
بازم تفففففففففففففف...
ستایشو زینبم که فعلا هیدن شدن!
میمونه بابای بد که زنی مثل رها مامانمون داره بازم نا شکری میکنه میگه من تنهام!
واقعا که!
آیییییییییییییی آفریده کجایی بازم تو مطلب من با پارمیدا حرف بزنی؟! هان؟ کوشی؟؟
داغون همین کاراتم ... اصلا همینه که من دربه درت شدم دیگه ه ه ه ه ه ه :)
[ چهارشنبه 91/10/6 ] [ 8:9 عصر ] [ پریناز ]