محرم
سلام بچه ها
امروز اومدم بگم که یه محرم دیگه اومد. یه محرم که بتونه حداقل واسه چند روز آدمم کنه.
این روزا روزای قشنگیه ازش استفاده کنید.
خدایا پیکرم آتش گرفته
دل غم پرورم آتش گرفته
شهادت نامه را با خون نوشتم
ولیکن دفترم آتش گرفته
خودم دیدم کنار قتلگاهم
که قلب مادرم آتش گرفته
خودم دیدم کنار نهر علقم
لب آب آورم آتش گرفته
خودم دیدم که از تیر سه شعبه
گلوی اصغرم آتش گرفته
خودم دیدم سکینه داد می زند
که عمه چادرم آتش گرفته
الا ای خواهرم زینب کجایی
لباس دخترم آتش گرفته
ز هرم ناله هل من معینم
صدایم، حنجرم آتش گرفته
راستی هرکس شعری پیدا کرد که به نظرش قشنگ بود میتونه بدون توجه ساعت این پست اونو بذاره رو صفحه وبلاگ.
[ چهارشنبه 91/8/24 ] [ 8:25 عصر ] [ پترس ]