یازهرا
سلام
یاس قد کمون حیدر
کی رو بالت پا گذاشته
دست سنگین چه خصمی
زیرچشمت جاگذشته
بانفس نفس گشیدن
قلب خسته مو شکستی
هنوز که راهی نرفتیم
چرا رو خاکا نشستی
هرکسی حیدری باشه
کتک وسیلی سزاشه
حسنم یه کاری کن که
چادرم خاکی نباشه
بااین که مادر جوونه
همه جونش پردرده
تونماز موقع سجده
دنبال مهرش می گرده
چی می شه مثل قدیما
بخونی نماز دوباره
آخه چند وقت نمازش
قیام و قنوت نداره
می دونم زخمای مادر
دیگه،مداوا نمی شه
ازوقتی سیلی خورده
دیگه چشاش وا نمی ش ...
امشب به نخل آرزویم برگ پیداست
بر چهره زردم نشان مرگ پیداست
امشب مرا در بستر خود واگذارید
بیمار بیت وحى را، تنها گذارید
دوران هجرم رو به اتمامست امشب
خورشید عمرم بر لب بامست امشب
چون روز آخر بود، کارِ خانه کردم
گیسوى فرزندان خود را شانه کردم
دیدى چه حالى در نمازم بود اَسْما؟!
این آخرین راز و نیازم بود، اَسْما!
آخر نگاه خویش را، سویم بیفکن
مى خوابم اینک، پرده بر رویم بیفکن
دیدى اگر خامش به بستر خفته ام من
راحت شدم، پیش پیمبر رفته ام من!
شب ها برایم بزم اشک و غم بگیرید
در خانه آتش زده، ماتم بگیرید!
از من بگو با زینب آزاده من
برچیده نگذارد شود سجّاده من
من رفتم امّا، یادگارم ـ زینب ـ این جاست
روح مناجات و دعایم، هرشب این جاست
چرا مادر نماز خویش را بنشسته مى خواند؟!
ز فضّه راز آن پرسیدم و گویا نمى داند!
نفَس از سینه اش آید به سختى، گشته معلومم
که بیش از چند روزى پیش ما، مادر نمى ماند!
به جان من، تو لب بگشا مرا پاسخ بده فضّه!
که دیده مادرى از دختر خود رو بپوشاند؟!
الهى! مادرم بهر على جان داد، لطفى کن
که جاى او، اجل جان مرا یکباره بستاند!
به چشم نیمْ باز خود، نگاهم مى کند گاهى
کند از چهره تا اشک غمم را پاک و نتواند!
دلم سوزد بر او، امّا نمى گریم کنار او
مبادا گریه من، بیشتر او را بگریاند!
کنار بسترش تا صبحدم او را دعا کردم
که بنشیند، مرا هم در کنار خویش بنشاند
بسى آزار از همسایگانش دید و، مى بینم
دعا درباره همسایگانش بر زبان راند!
چه در برزخ، چه در محشر، چه در جنّت، چه در دوزخ
به غیر از وصف او، «میثم» نمى خواند
از پارمیدا معذرت میخوام که رو مطلبش آپ کردم. ولی دیدم کسی درباره فاطمیه توی وبلاگ مطلب نذاشت گفتم شاید یادتون رفته باشه
بچه ها التماس دعا
[ شنبه 90/2/17 ] [ 12:32 عصر ] [ پترس ]