سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

سفره خالی

 

 

در غروبی سردِ سرد


میگذشت از کوچهء ما دورگرد


داد میزد کهنه قالی میخرم


دست دوم ، جنس عالی میخرم


کاسه و ظرف سفالی میخرم


گرنداری کوزه خالی میخرم


اشک در چشمان بابا حلقه بست


عاقبت آهی کشید ، بغضش شکست


" اول ماه است و نان در سفره نیست


ای خدا شکرت ولی این زندگیست "


بوی نان تازه هوشش برده بود


اتفاقاً مادرم هم روزه بود


خواهرم بی روسری بیرون دوید


داد زد آقا


" سفره خالی هم میخرید "

 

 



[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 8:16 عصر ] [ پترس ]

نظر