طریقه فحش دادن!
سلام بروبچ. خب به سلامتی همه خبرا رو از سحرجون شنیدیم دیگه خودش شده یه پا مدیر وبلاگ. اصلا میخوای به جای پترس باشی؟ فقط یکم وظیفت سنگین میشه باید حقوق بدی! ولی اگه میخوای بچه هارو منحرف کنی.... به قول پسرخوب(منظورم پسر بد خودمونه) نباید به حرفای منحرفانت گوش کرد نمیایم اینجا که یه انگل جامعه بشیم
راستی رها کجا داره میره؟ من خوب نفهمیدم از اول بگید.
طریقه فحش دادن افراد مختلف
: یک وکیل *
احمق بیقانون، کودن، بی اعتبارنامه، تو از مصونیت اخلاقی خود سوء استفاده کردهای. بدترکیب، قیافه
کبود. دیگر اعتماد من از تو سلب شد. دیگر دوستی من و تو وخیم گردید. مردهشور آن صدای زنگوله مانندت
را ببرد. یک جلسه دیگر اگر جلوی چشمم بیایی استیضاحت میکنم!
: یک افسر *
زنیکه بیانضباط. ای توپ، ای مسلسل، شمشیر توی فرق سرت بخورد، یابوی بی رکاب. آجر نظامی
توی سرت بخورد. یغلبی ، چخماق ، الهی توی صف مردهها بری!
یک کارمند اداره :*
خفه شو، پرونده ناقص، دون اشل، الهی اسمت جزو مراسلات فوت شدگان به آن دنیا ارسال شود، الهی
در قبرستان برای همیشه بایگانی شوی، لامذهب، بی دین، مدیرکل! الهی از این دنیا اخراج بشی!
: یک درشکهچی
تف برویت، کپی اوغلی. حیوون علیشاه، مگر اینجا طویله است؟ لامروت مثل خیابان سنگفرش میماند!
آقا میگیرم سوتت میکنم که دو کورس اونطرفتر
بیایی پایین، رنگش مثل پهن میماند!
یک خیاط:
ای بی قواره، بد برش، بی آستر. به خدا چاک دهنت را میدوزم. گوشهایت را قیچی
میکنم .
مردهشور صورت آبلهای سوزن سوزنیت را ببره، در عالم رفاقت صد دفعه ترا پرو کردم اما باز هم ناصاف از
آب درآمدی. خوبه، بسه دیگه، جلوی حرفهایت را درز بگیر... باشه، باشه این بود اجرت. بیست سانتیمتر
دوستی من که حالا با دو ذرع و سه چارک قد،قلب مرا بشکافی؟
یک بازاری محتکر:
دِهه... چک بیمحل را تماشا کن. سفته سوخت شده را ببین. دلال مظلمه را بپا ! مردیکه، پنجاه و سه
پارچه آبادی که دارم توی سرت بخوره، الهی زیر ماشین بیوک بری، خیر ندیده بیاعتبار. تف تمام مستاجرینم به ریش پدرت، درد و بلای سرقفلیهام
بخوره توی کاسه سرت. محتکر حماقت و لجاجت! برو حجرهات را تخته کن عمو
......
ای الاف بی مصرف برو به زندگیت برس ، نسشتی پای این چرت و پرتا که چی بشه؟ الحق که بی مخی!
(اینم از طرف من بود.)!
[ یکشنبه 89/11/17 ] [ 5:35 عصر ] [ زینب جون ]