سحر نگو بلا بگو....
سیلام بشه ها ...
بعضی وقتا آدم واقعا دلش واسه این بچه خ ر خونا میسوزه!
هی درس میخونن آخرشم 13 میگیرن!
واقعا که.....
منظورم پ ت ر س نبود که!
منظورم یه نفر دیگه بود که اصلا اسمش پترس نیست!
آبجی رها هم که داره میره مسافرت!
البته من قول دادم که به کسی نگم ... من که آدم دهن لقی نیستم ... خدارو شکر که شماها دارین میبینین که من چقدر دهن لق نیستم!
زینب و ستایشم که همچنان دارن میرن مدرسه و معلما رو خفه میکنن! خ ر خونی نمیکنن که!
پارمیدا هم با اون عکسش خییییییییییلی باحال شده ... با اون کلاهش!!!
پسر بد به سلامتی داره خوب میشه ... فکر کنم سرش خورده به سقف وبلاگ و سر به راه شده!
خودمم که همچنان مثل گرگ گله آمار تک تکتون رو دارم!
راستی همین الان بهم خبر رسید که پترس دلش براتون لک زده ... گفت بهتون پیغام بدم که میدونم دلتون برام تنگولیده ... خییییییییییییلی زود بر میگردم!
گفت بگم که من متعلق به همه ی شمام!
البته این آخری رو خودم گفتم ... اونکه حرفای عشقولانه بلد نیست!!
و ... این بود اخبار این دو هفته ی اخیر!!!
وای که من چقدر اصلا فضول نیستم....!!!
[ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 9:55 عصر ] [ پریناز ]