سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

پیشنهاد مدیریت موقت و دوست یابی توی وبلاگ

چند تا مطلب باحال از چند جا کش رفته بودمو میخواستم بذارم توی وبلاگم ولی چند تا سوژه ی باحال تر پیدا کردم واسه آپ کردن.
2 تا پیام خصوصی واسم اومده که واسم جالب بود.خوب حالا دوست دارید اول کدومشو بگم. خوب من اول دومیشو میگم!
متن پیام:. بیاتو دات کام
با سلام

نظر به اینکه وب سایت Biaa2.com  در حال جمع آوری نیروی جدید و قدرتمند است از شما دعوت میشود تا در این زمینه با ما همکاری کنید . اطلاعات مختص به شما در ادامه آمده است .

ارسال دعوت نامه : شنبه 5 تیر 89

کد دعوت نامه : 89040510

زمینه همکاری : مدیریت مطالب سایت  ( آزمایشی 7 روز )

وبلاگ شما : --

انقضای دعوت نامه : 3 روز پس از ارسال

دوست گرامی خواهشمند است در صورت تمایل زمینه های دلخواه همکاری خود را + کد دعوت نامه + آدرس وبلاگ ( و یا ایمیل ) به ایمیل ما ارسال و یا در قسمت نظرات سایت اعلام کنید . 

با تشکر - با ما همراه باشید - گروه بیاتو دات کام                                            biaa2.com

حالا من موندم چرا گیر دادن به من؟! من که توی وبلاگ خودم موندم و همه میان میگن اه اه اه.....!
شاید هم به خاطر خوشگلیم باشه! ولی عمرا نمیرم. تازه من اونقدر کم آوردم توی این وبلاگ که خودم رفتم زینب جونو آوردم بهم کمک کنه! دمت گرم زینب جون. 
ولی حالا این پیامو بخونید که خیلی واسه خودم جالب بود...
متن پیام:(ساسی)

خودتی .من یه دوست دختر 16ساله میخوام اگه سراغ داری .....09376174

آخه من موندم کجای وبلاگ من شبیه وبلاگهای دوست یابیه؟!!اون از اون قبلنا که میومدن میخواستن مخ منو بزنن اینم از الان که شماره میدن میگن دختر 16 ساله میخوایم. البته بنده خدا زیاد هم بد نیست چون چیز زیادی نخواسته فقط گفته که 16 سالش باشه! حالا اگه زشت و بد اخلاق هم بود عیبی نداره. من هم که توی وبلاگ احساس مسئولیت بهم دست داد گفتم دست این جوونو بذارم تو دست یه جوون دیگه! ولی هرچی توی آرشیو وبلاگ گشتم یه دختر 16 ساله پیدا نکردم.
آخه یکی نیست بگه مگه اینجا محضره!
فقط مونده یکی بیاد توی وبلاگ بگه آقا 2 کیلو سیب زمینی بده! البته میخواستن بیان، ولی روشون نشده.

من خیلی دوست دارم مطالبی که میذارم عکس هم داشته باشه به خاطر همین، این عکس که به این مطلب هم میخوره رو گذاشتم تا حالشو ببرید فقط عکسش یه کم بو میده.


[ سه شنبه 89/4/8 ] [ 12:30 صبح ] [ پترس ]

نظر

به خدا من پسرم، دختر بد و نظر سنجی!

به خدا من پسرم. آخه مگه پترس دختر بوده؟! خیلی یه دفعه گفتم مگه نه؟ ولی خوب خسته شدم از بس منو جای دختر اشتب گرفتن.
اینارو نوشتم به چند دلیل...

1-مخ منو توی وبلاگ نزنن.
2- بهم نگن پترس خانم یا آبجی پترس.
3-دارای شخصیت دوگانه نشم.
4-بهم تجاوز نشه.
5-به خاطر دختر بودنم واسم پیام نذارن.
6-با احساسات من بازی نشه.
7-و.....
خوب شاید هم پترس دختر بوده! ولی اگه دختر بوده، اون موقع شب بیرون چیکار میکرده؟ البته اونجا خارجه و این چیزا طبیعی بوده.
حالا دور از شوخی به نظرتون چرا بعضیا فکر میکنن که من دخترم؟

یه اتفاقی توی مطلب قبلی من افتاده که خیلی واسم جالب بود و همچین چیزی رو تا حالا ندیده بودم. مگه دختر هم این همه پررو میشه!؟ شاید هم بشه.ولی خیلی حرکت زشتی بود. موضوع اینه که یه دختر خانمی واسم یه پیام گذاشته بود که (از اینا خوشت میاد؟) منم وقتی این پیامو خوندم هنوز عکسش بالا نیومده بود. به خودم گفتم یعنی عکس چی میتونه باشه؟ شاید یه میوه یا یه کیک خوشمزه باشه ولی اینا کجا اون چیزی که توی عکس بود کجا! وقتی که عکسو دیدم خیلی تعجب کردم که یه دختر اینو واسم فرستاده باشه اونم یه دختر غریبه! ولی خوب فرستاده بود دیگه! وقتی که رفتم توی وبلاگش متوجه شدم که شاید به خاطر تبلیغات وبلاگش این کارو کرده باشه البته اینا رو من فکر کردم شاید هم اینجوری نباشه. بالاخره هرچیزی که فکر میکرد نباید همچین حرکتی رو میزد. این کارش خیلی زشت بود.
شاید واسه شما هم همچین عکسی رو فرستاده باشه ولی اگه نفرستاده و خیلی کنجکاوی که چی فرستاده من تیک خصوصی این پیامو توی مطلب قبلیم برداشتم. واقعا که...
خوب اصلا نمیخواستم در مورد اینایی که بالا نوشتم بنویسم ولی نوشتم. میخوام درمورد نظر سنجی ای که توی وبلاگم گذاشتم وخیلیا شرکت نکردن بنویسم. اول نتایج نظر سنجی تا این لحظه....

1- خیلی باحاله.                            3نفر           2- خیلی جیگره                     1نفر

3- ایول داره                                 1نفر            4- از این بهتر نمیشه عزیزم      1نفر

5- ریدی                                       2نفر            6- خیلی چرته                       1نفر
7- جمعش کن جاش فلافلی بزن       2نفر           8- مزخرفه                             3نفر
9- مثل خودت زشته                       4نفر           10- اصلا به تو ربطی نداره         4نفر
نتیجه گیری:
1-طبق گزینه های 9 و 10 به این نتیجه رسیدم که وبلاگم خیلی زشته واصلا به من ربطی نداره.(بیشترین افراد رای دهنده)

2-طبق گزینه های 1 و 8 به این نتیجه رسیدم که وبلاگم در عین مزخرف بودن خیلی هم باحاله.

3-طبق گزینه های 5 و 7 به این نتیجه رسیدم که بعضیا توی وبلاگم بو احساس میکنن ومجبورم که جمعش کنم وجاش فلافلی بزنم.

4-طبق گزینه های 5 و 7 به این نتیجه رسیدم که وبلاگ جالبی دارم ومیتونم کارمو ادامه بدم.(کمترین افراد رای دهنده)

البته من به نتایج بیشتری دست یافتم. ولی این نتیجه آخری رو بیشتر از همه دوست دارم و میخوام به کارم ادامه بدم. البته اگه فحشم ندید.
راستی هرکسی که به هرکدوم از این گزینه ها رای داده بگه. دوست دارم بدونم کی به چه گزینه ای رای داده.
از همه بچه هایی که بهشون سر نمیزنم معذرت میخوام چون چند وقته که درس هام زیاد شده وزیاد وقت نمیکنم که بیام وبلاگ، ولی توی اولین فرصت بهتون سر میزنم.



[ جمعه 89/3/7 ] [ 2:45 صبح ] [ پترس ]

نظر

تست روان گردان (همون روانشناسیه‏ )

 
به جان خودم این دیگه سر کاری نیست.
این تست روانشناسی رو توی یه سایت دیدم وقتی که اونو انجام دادم احساس کردم بعضی چیزاش درسته ولی بعضی از گزینه ها منو غافلگیر کرد. من توی این تست جوابای خودمو داخل پرانتز جلوی پاسخ های تست دادم مطمئن باشید که من قبل از نگاه کردن به پاسخها این جواب هارو دادم، شما هم میتونید جوابای منو ببینید ولذت ببرید که چقدر من.....!
شما باید به 3 سوالی که پرسیده میشه پاسخ صحیح بدید تا جواب سوالها برای شما لذت بخش بشه. البته شاید هم تعجب آور!! اما شما رو سرگرم میکنه.
جواب سوالا در انتها هست اما به هیچ وجه تا سوالها را جواب ندادید به سراغشون نرید چرا که هم خودتونو گول زدید هم این تست مزه و شیرینی خودشو از دست میده!! پس یک قلم کاغذ بردار و به ترتیب سوالها رو جواب بده!
پس شروع میکنیم
1- حیوانی که در زیر نوشته شده را به ترتیبی که دوست دارید انتخاب کنید و بنویسید
پلنگ - اسب - گاو - خوک - گوسفند
2- کلمات نوشته شده در زیر را با یک لغت توصیف کنید
سگ
گربه
موش
Coffe - کافی
دریا
3- در مقابل هرکدام از رنگهای زیر اسم یکی از دوستانتان را که فکر میکنید شخصیتش به رنگ می خورد را بنویسید
نارنجی

قرمز
سبز
زرد
سفید
.
.
.
پاسخ ها
سوال اول - حیواناتی که گفته شد هر کدام نشاندهنده یکی از مشغولیات یا دارایی های شما در زندگی است و اینکه کدامیک را بر دیگری اولویت داده اید نشان میدهد که شما به کدامیک اهمیت بیشتری می دهید
گاو نشان دهنده ی شغل و کار
پلنگ  نشان دهنده ی غرور
، نشان دهنده ی عشق و احساسات
خوک نشان دهنده ی پول
اسب نشان دهنده ی خانواده
انتخاب من( پلنگ، اسب،گوسفند، گاو، خوک)
سوال دوم - توضیحاتی که در مورد کلمات دادید در حقیقت برای افرادی که در پایین نوشته ایم میباشد
سگ = شخصیت شما (نجس)
گربه = آنکه در زندگی شریک شماست  (نمک میخوره نمک دون میشکنه **واسه این حیوون نتونستم یه لغت پیدا کنم**)
موش = دشمن (کثیف)
کافی coffe = س.:.ک.:.س (خسته شدم)
دریا = زندگیتان (زیبا)
سوال سوم -در زیر نام هر کدام از دوستانتان را که به رنگها نسبت داده بودید در زیر بجای رنگ انتخاب شده بگذارید و ببینید
زرد = کسی که شما هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد (حمید یکی از دوستای خوبم بود که داره ازدواج میکنه)
نارنجی = کسی که شما فکر میکنید یک دوست واقعی هست (بهترین دوستم که 2 سالی هست که به هم نزدیک تر شدیم)
قرمز = کسی که شما واقعا دوستش دارید (نتونستم کسی رو واسه این رنگ پیدا کنم)
سفید =کسی که شما با او یک روح هستید ولی در 2 بدن (عباس یکی از دوستای پاکم به حساب میاد)
سبز = کسی که شما در ادامه ی زندگیتان او را فراموش خواهید کرد (بهزاد که الان همکلاسیمه و خیلی با هم میخندیم)
این تست نشون میده که من چقدر مغرورم و خیلی برام جالب بود که شخصیت من بدتر از شخصیت دشمن منه(نجس وکثیف). یعنی اون نسبت به من بهتره. وجالب ترینش این بود که نتونستم واسه رنگ قرمز کسی رو انتخاب کنم و وقتی جوابو دیدم متوجه شدم که من هیچکسو واقعا دوست ندارم حتی شماهارو. من که خیلی چیزا یاد گرفتم شما چی؟
راستی یه چیز دیگرو هم مخواستم بگم.یه نظر سنجی توی وبلاگم راه انداختم لطف کنید ویه تیک بزنید یه گزینه 5 داره که یه خورده بد هستش  ولی شما زیاد روی اون گزینه کلید نکنید وسعی کنید از گزینه های دیگه استفاده کنید. دیدن نتیجه این نظر سنجی هم آزاده. نظر سنجی سمت راست، بالای لوگوی وبلاگ هستش.
راستی نظر یادتون نره ها.....!


[ دوشنبه 89/2/20 ] [ 3:19 صبح ] [ پترس ]

نظر

آی مردم آی مردم علی ازدنیاتون سیره.آی مردم آی مردم علی بی زهرامی

بچه ها یه چیزی رو تازه متوجه شدم...! اینو که الان ایام فاطمیه هستش. تقریبا 2روزه که فهمیدم. خیلی از خودم بدم اومد چون قبلا اینطوری نبودم نمیدونم چرا جدیدا اینقدر قلبم سیاه شده ولی خوب تقصیر خودمه.امیدوارم که شما مثل من نباشید وبه عزاداریتون رسیده باشید.میدونم الان خیلی دیر شده ولی دوست دارم این جمله نوشته بشه.

ایام فاطمیه را به همه شیعیان حضرت فاطمه وهمسر داغ دیده ومظلوم او تسلیت میگم

امیدوارم که منو ببخشن.


آی مردم آی مردم علی از دنیاتون سیره...آی مردم آی مردم علی بی زهرا میمیره!

 



[ جمعه 89/2/10 ] [ 1:27 صبح ] [ پترس ]

نظر

پترس نه دپرس !

نمیدونم چی بایدبگم . اصلا نمیدونم چی باید بنویسم!!! ولی خوب میگم. چند روزی میشه که پشت سر هم دارم بد میارم. از همه طرف و همه جوره هم بد میارم. نمیدونم چیکار کردم که دارم ضربشو میخورم ولی خوب چند تاشو بهتون میگم.

چند روز پیش یکی از استادام درس 3 واحدی منو حذف کرد، خوب دمش گرم. خیلی ناراحت شدم چون اینطوری باید یه ترم اضافه درس بخونم. حالا اون هیچی وقتی که از دانشگاه اومدم خونه بابام بهم گفت که تو به کجاها زنگ میزنی؟ (آخه من یه خط جدا واسه اتاقم دارم) منم گفتم چطور مگه؟ گفت پول تلفن اومده بگو ببینم به کجاها زنگ میزدی؟ منم گفتم خوب به جایی که زنگ نزدم فقط یه خورده اینترنت استفاده کردم. حالا چقدر اومده؟

گفت: 140هزار تومان.

من که توی اون لحظه چند تا سکته زدم. ولی خوب نباید اینقدر پول تلفن میومد. بعدش هم که گیر دادنا شروع شد و پشت بند اون هم نصیحت کردن شروع شد. 3 تا 4 ساعت طول کشید. از روز بعدش هم که همش تو سری خوردن بود

حالا از اینا که بگذریم  چند تا شکست عشقی هم خوردم. اینا دیگه از همه ی اون یکی ها بدتر بود. یکی رو که خیلی دوست داشتم پرید. گفت که دیگه بهم نزنگ. به همین راحتی!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟....

حالا چند تا دیگه هم بد آوردم ولی خوب پیش اینا هیچ بود.

ولی این آخریه حسابی داقونم کرده. نمیدونم چیکار کنم. کجا برم....!!! این هفته ،هفته خوبی نبود اصلا امسالو خوب شروع نکردم. چند سال پیش هم یه بار اینطوری شده بودم که خداییش تا آخر سال هم بد آوردم. ولی خدا کنه این بد بیاریام همین هفته تموم بشه چون هرکس منو الان ببینه میگه طرف داره میمیره!

راستی هرکس دعا بلده واسه خودش بکنه من نمیخوام. اونی رو دعا کنید که منو داره عذاب میده....!

 

 

امروز پترس دیگه پترس نیست اون دپرسه !

 



[ جمعه 89/2/3 ] [ 2:17 صبح ] [ پترس ]

نظر

من اومدم

سلام
سال نو همه مبارک.آره میدونم یه خورده دیر دارم میگم ولی خوب هویجوری گفتم.هرکس هم عیدی منو نداده، الان بیاد بده. راستی واسه همه اونایی که واسم پیام گذاشتن و من نبودم که بخونم و جواب بدم از خدا طلب بخشش میکنم. پارمیدا جون تولدت هم مبارک،شرمنده روز تولدت نبودم بهت تبریک بگم. زینب جونم چطوره ؟خوبه؟ تا تهران اومدی یه سر به ما نزدی؟ خیلی بیمعرفتی مانکن.نمیدونم شماها کجاها رفتید ولی امیدوارم به همه خوش گذشته باشه ولی بدون من صفایی نداره اما مییدونم که جای من خالی بود. منم رفتم شمال،جای همتون خالی بود.ولی این کرمک خیلی نامرده. میدونید چرا ؟ چون منو دعوت کرد عید دیدنی خونشون، بعد که من رفتم ، منو خونشون راه نداد. البته میدونم دست خودش نیست. خوب دست منم نیست راستی دست کیه؟
راستی از پارمیدا،کرمک،اعظم،لیلا متین،ستایش،ساحل،هستی،داداش کوچیکه،سارا،سبز،نسیم،برن،شبانه وشبنم،یلدا،امیر،نسیم و جمیع ازدست رفتگان نهایت تشکر را دارم که واسه مطالب وبلاگ ما نظر گذاشتن.بدینوسیله از تمامی اقوام وآشنایان این جانب تقاضا دارم که برای بازدید مجدد به این وبلاگ مراجعه کنند وما را با نظرات نه چندان زیبای خویش مستفیض فرمایند(راستی هرکس میدونه مستفیض چه جوری نوشته میشه بهم بگه چون بلد نیستم) از طرف پترس و زینب جون.
راستی اسم جدیدم چطوره؟ (پترس) اگه گفتید چرا این اسمو انتخاب کردم؟ هرکس بگه  کرمک به اون یه جایزه میده.
وقتی رفته بودم شمال فکر کردم رفتم دبی. آخه نمیدونید که چه خبر بود. همه یه جورایی باهم بودن البته یه خورده نزدیکتر شاید بشه گفت رو هم، شاید هم.......!!!
توی شمال چیزی به نام مانتو وجود نداشت، شما میتونستید انواع عروسکهای زیبا رو توی شمال ببینید.البته من ندیدم چون من چشمامو بسته بودم. بچه ها واسم تعریف کردن. میدونید که آخه من بچه ی خوبی هستم.ولی خوب منم زیر چشمی یه چیزایی رو دیدم. شب رفتیم کنار دریا خوب اولش همه چیز عادی به نظر میرسید ولی یه کم که جلو تر رفتیم یه چیزایی دیدم که بهتون نمیگم. آخه یه خورده زشته. اصلا اگه دوست داشتید بدونید خودتون میرفتید میدیدید. ولی خوب هرکس خواست بدونه که چی دیدم بیاد توی خصوصی تا گردنشو بشکونم.



[ یکشنبه 89/1/15 ] [ 2:47 عصر ] [ پترس ]

نظر

تبریک زوری عید

سلام.

بچه ها سریع بیاید عیدو به من و زینب و پارمیدا و عسل تبریک بگید.

سریع باشید

هرکس تبریک نگه، اول سال میام بهش فحش میدم.

بدوئید که دیر شد.

اول یه بوس بعد تبریک سال.

هرکس روی این پست نظر نذاره.............آره.

این هم یه دستوره، هم یه تهدید.

عیدی هم یادتون نره.

هم اکنون نیازمند حضور سبزتان هستیم.

لطفا عیدیاتون نقدی باشه. چون گوشیم گم شده میخوام یه دونه جدید بخرم.

بوس یادتون نره.

راستی یه 20 سوالی طرح کردم میخوام ازتون بپرسم. خیلی روی این فکر کردم. هرکس بتونه جواب بده عیدی ازش نمیگیرم.

سوال:

اون چیه که وقتی میریزی توی جیب، جیبت  ماستی میشه ؟

هرکس اینو جواب داد میتونه به خودش امیدوار باشه. چون در این صورته که میتونه بفهمه آی کیوش منفی نیست.

اول فکر کن بعد برو توی ادامه مطلب و جوابو نگاه کن.یه وقت تقلب نکنیا!  

 ادامه مطلب...

[ شنبه 88/12/29 ] [ 1:27 صبح ] [ پترس ]

نظر

چند تا ضرب المثل باحال

خوب داریم میرسیم به آخرای سال،به قول بعضیا (چقدر زود دیر شد) ولی خوب من که یواش یواش دارم پیر میشم باید جارو واسه جوونا باز کنم هرچی صبر کردم که این نویسنده های وبلاگ (همکارام) یه مطلب جدید بذارن، دیدم نه نمیشه. این بود که خودم دست به کار شدم وچندتا ضرب المثل دزدی رو واستون گذاشتم.البته یادم نیست از کی دزدیدمش.

گویند مرا چو زاد مادر
از فضل پدر تو را چه حاصل ؟!
.....
تو مو می بینی و من پیچش مو
شتر در خواب بیند پنبه دانه
.....
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
.....
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
ستمکاری بود بر گوسفندان !
.....
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
اشک کباب باعث طغیان آتش است
.....
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
.....
ناگهان بانگی بر آمد خواجه مرد
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم !
.....
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
......
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه دردینم
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
......
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
.....
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
(نظر شخصی شاعر بود به من ربطی نداره!)
.....
چنان روزی به نادانان رساند
خردمندی نبینی شادمانه
.....
اگه از من تو بپرسی رنگ عاشقی چه رنگه
من می گم رنگش سیاهه... چونکه مشکی رنگ عشقه !
.....
ستاره های سربی فانوسکای خاموش
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
......
بذار آدما بدونن می شه بیهوده نپوسید
راز سنگرای عشقو کی می دونه غیر خورشید ( ؟! )

نتیجه:
نداره.   هه هه هه...

راستی جون مادرتون نظر بدید. نه به خاطر اینکه سوسسک نشید به خاطر اینکه بگم رفیقام حداقل به اندازه یه قاشق معرفت دارن.

حالا شما یه ملاقه بریز.



[ چهارشنبه 88/12/26 ] [ 12:42 صبح ] [ پترس ]

نظر

سوژه جدید واسه وبلاگ

خیلی خسته بودم آخه داشتم از سر کلاس بر میگشتم. یه ماشین سوار شدم که بیام خونه،البته مسیری که من میام از بزرگراه آزادگان هستش. توی مسیر که بودم داشتم به یه سوژه جدید واسه مطلب جدیدم توی وبلاگم فکر میکردم که دیدم یه جوون بیست و دو،سه ساله با یه گونی از حلبی و آشغال های دیگه داره از وسط بزرگراه به سرعت رد میشه.البته این گونی اونقدر پر بود که اون با زور اونو جابه جا میکرد.ولی باید از بزرگراه رد میشد.
در حال رد شدن از این مسیر بود که یه حلبی کوچیک از روی گونی این بنده خدا افتاد پایین. وقتی که رسید اونطرف متوجه شد که این حلبی افتاده وسط جاده، نمیدونم اون موقع چی فکر کرد یا اینکه اون حلبی شاید اصلا حلبی نبوده، شاید از جنس طلا بوده، به خاطر اینکه اینجوری فکر میکنم چون بدون این که ببینه توی جاده داره ماشین میاد یانه، هویجوری سر خر رو کج کرد و مثل گاو سرشو انداخت پایین برگشت که اون حلبی رو برداره. همین که رسید به حلبی ، اونو برداشت بعد سرش رو گرفت بالا ودید که ماشینا با لایی کشیدن میخوان به یه آدمی که یه حلبی رو به جونش ترجیح میده برخورد نکنن. بعد بدون توجه به ماشینا سریع از جلوی چندتا ماشین دیگه رد شد وخودشو رسوند به اونور جاده. ولی توی جاده چندتا ماشین به خاطر اینکه به اون نزنن. نزدیک بود چپ کنن. حالا جالب اینه که وقتی که میخواست برگرده وحلبی رو برداره دوباره با همون گونی سنگین وارد جاده شده بود.منم هرچی فحش که بلد بودم بهش دادم. البته اینم باید بگم که همه این اتفاقات توی چند لحظه رخ داد.
من از این قضیه چند تا درس گرفتم که میگم.
نتیجه گیری:
1- اگه این آدم ها نباشن که من مطلب جدید واسه وبلاگ پیدا نمیکنم.
2- اگه اینا نباشن اورژانس بیمارستانا خالی میمونه وباید درشو تخته کنن و یه سری از نون خوردن میوفتن.
3- اینا باعث میشن که جمعیت تعادل خودشو حفظ کنه. چون نمیشه که فقط انسان به دنیا بیاد. بالاخره چند نفر هم باید این وسط بمیرن.
حالا میبینم که وجود همچین آدمهایی توی جامعه ضروری هستش.شما هم اگه باهاشون برخورد داشتید سعی کنید مثل من بهشون فحش ندید. چون اگه اینا نباشن با معضلاتی مثل کمبود مطلب و اشتغال و ازدیاد جمعیت روبرو میشیم.



[ پنج شنبه 88/12/20 ] [ 3:23 صبح ] [ پترس ]

نظر

ماجرای اتوبوس BRT

امروز وقتی داشتم میرفتم کلاس تصمیم گرفتم که این دفعه قسمتی از مسیرمو برای اینکه از یک نواختی در بیارم با خط BRT برم. ولی خوب از همون اول چیزهایی دیدم که جای دیگه کم دیده بودم ولی خوب میشه گفت جاهای شلوغ همچین اتفاقاتی عادیه. قضیه از اونجا شروع شد که صف تشکیل شده توسط آقایون که یه کم که چه عرض کنم خیلی شبیه یه دایره شده بود تقریبا راه حرکت خانومارو برای حرکت کردن به سمت اتوبوس گرفته بود بعدش یه خانمی وقتی اومد که رد شه فکر میکنم از پشت به یه آقایی که تقریبا 35 میخورد زد وبعد برگشت به اون آقایی که کاری نکرده بود شروع کرد قر زدن ومرد 35 ساله گفت که خانم شما از پشت زدید من که اصلا شمارو ندیدم و اون خانم گفت که از قیافت معلومه که.......آره.
بعد من به قیافه اون مرد دقت کردم ولی خوب چیزی معلوم نبود بنده خدا حتما چشم بصیرت داشته البته بگم که اون مرد 35 ساله هم کم نیاورد و این خانم رو به توپ بست (به فحش بست).
خوب بلاخره شانس یه بار تو زندگی بهم رو کرد ویه اتوبوس خالی نگه داشت ولی اونقدر بهم فشار آوردن که دوست داشتم پول بلیط هواپیمارو بدم ولی راحت سوار اون اتوبوس بشم. ولی خوب به زور تونستم خودمو بکشم بالا وبشینم روی صندلی.کل اتوبوس هم تاسر پر شد البته توی داهات های اطراف هم همچین صحنه ای رو دیده بودم ولی خوب اونا  گونی رو پر از کیشمیش میکردن ولی اینجا همون قضیه فقط به جای کشمش آدم میکردن توی گونی آخ ببخشید توی اتوبوس.
خوب بالاخره اتوبوس حرکت کرد. ایستگاه بعدش که نگه داشت یه آقایی تقریبا 45 ساله میخواست سوار اتوبوس بشه ولی نمیتونست. بعد چند لحظه قرقر کردن برگشت به یه جوونی گفت که آقا یه ذره برو داخل ماهم سوار شیم. جوون  که بقلش جا هم بود گفت جا نیست برو با اتوبوس بعدی بیا. مرد 45 ساله یه خورده باصدای بلندتر گفت میگم برو داخل سوار شیم. طرف هم گفت اصلا نمیرم. بعدش مرد 45 ساله با صدای بلند گفت نمیری اون ور؟ جوون هم گفت صداتو نبر بالا، 45 ساله هم گفت اگه نبرم بالا که نمیفهمی با کی طرفی!!! جوون هم گفت با کی طرفم؟(حالا مرد 45 ساله دم در اتوبوس بود جوون هم ته اتوبوس).
آخرش هم مردم صداشون در اومدو جفتشون خفه شدن. البته مرد 45 ساله هم با زور به کیشمیش های دیگر پیوست. حالا قضیه اینا هنوز تموم نشده بود که یکی دیگه برگشت گفت که آقا این اتوبوس مفتیه یه کم با هم کنار بیاید. همین جرقه کوچیک باعث شد یه بحث سیاسی تپل راه بیوفته. یکی دیگه برگشت گفت کدوم مفتی، توی این مملکت نفس بکشی باید پول بدی، در جواب شنید که مردم ایران جنبه چیزهای مفتی رو ندارن مثال زد که تلفن عمومی رو با باجه اون دزدیدن(خوب حتما خونشون گوشی نداشته بنده خدا) یکی دیگه برگشت گفت این همه خط اتوبوسو برداشتن یکیش کردن خوب اینطوری میشه دیگه، دوباره همون آقا برگشت گفت همونی که گفتم هر چی مفت باشه باید همدیگرو بکشن. دوباره مثال زد که یه جا غذا نظری میدادن 2،3 نفر زیر دست و پا له شدن. منم که تا حالا به این چیزها توجه نکرده بودم البته یعنی توی این نوع بحثها نبودم، خیلی چیزهارو یاد گرفتم.
حال تنها آرزوم اینه که یه خط BRT واسه دانشگاهمون بکشن تا اطلاعاتم زیاد بشه البته اینم بگم که اینایی که من امروز توی این اتوبوس یاد گرفتم خیلی بشتر وساده تر توی ذهنم جا گرفت. اصلا من یه پیشنهاد به وزارت علوم میکنم برای یادگیری بیشتر بچه ها، کلاسای اونا رو توی اتوبوس برگذار کنن.
حالا چیزهایی که من یاد گرفتم:
1- من چشم بصیرت ندارم و هرچه زودتر باید یه دونه تهیه کنم.
2- بد نیست آدم بعضی موقع ها خودشو کیشمیش فرض کنه.
3-تنفس ممنوع، چون فکر کنم اونم کنتور داره!!!
4- اگه جایی غذا نظری میدادن نرم جلو، چون احتمال ب..ا رفتن زیاده.
هرچی اتوبوس کمتر باشه در نتیجه مردم بیشتری توی یه اتوبوس جمع میشن و بر علم مردم بیشتر افزوده میشه.
راستی شما تا حالا BRT  سوار شدید .
خیلی حال میده. من پیشنهاد میکنم که اگه سوار نشدید حتما یه بار تجربه کنید.

 



[ سه شنبه 88/12/11 ] [ 4:12 صبح ] [ پترس ]

نظر