سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …

باز باران باترانه

باز باران

"باز باران باترانه



می خورد بر بام خانه"

یادم آید کربلا را دشت پر شور ونوا را

گردش یک ظهر غمگین گرم و خونین

لرزش طفلا ن نالان زیر تیغ و نیزه ها را

----------------------

باز باران با صدای گریه های کودکانه

از فراز گونه های زرد وعطشان با گهرهای فراوان

می چکد از چشم طفلان پریشان

-------------------

پشت نخلستان نشسته

رود پر پیچ وخمی در حسرت لبهای ساقی

چشم در چشمان هم آرام وسنگین

می چکد آهسته از چشمان سقا برلب این رود پیچان باز باران

------------------------

باز باران با ترانه آید از چشمان مردی خسته جان

هیهات بر لب از عطش در تاب و در تب

نرم نرمک می چکد این قطر ه ها روی لب شش ماهه طفلی رو به پایان

مرد محزون دست پر خون

می فشاند از گلوی نازک شش ماهه بر لب های خشک آسمان

باچشم گریان باز باران

---------------------------------------------

باز هم اینجا عطش آتش شراره

جسمها افتاده بی سر پاره پاره

می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره

شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان

وندرین تفتیده دشت وسینه ها برپاست طوفان

--------------------------------------

دستها آماده شلاق وسیلی

چهره ها از بارش شلاقها گردیده نیلی

وندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله پر زناله

پای خسته دلشکسته

روبرو بر نیزه ها خورشید تابان

می چکد از نوک سرخ نیزه ها برخاک سوزان باز باران

---------------------------------------

باز باران قطره قطره

می چکد از چوب محمل خاکهای چادر زینب به آرامی شود گل

می رود این کاروان منزل به منزل

می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران

آری آری باز سنگ و باز باران

--------------------------------------

آری آری تا نگیرد شعله ها دردل زبانه

تانگیرد دامن طفلان محزون را نشانه

تانبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی

بر فراز خیمه

برگونه ها

بر مشک ساقی

کاش می بارید باران

علی اصغر کوهکن



[ یکشنبه 89/9/28 ] [ 6:36 عصر ] [ پترس ]

نظر

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

باقلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش تصویری از لیلا و مجنون را بکش

عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

در بیابان بلا تصویری از سقا کشید

گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم

گریه کرد آهی کشیدو زینب کبری کشی

 

نام من سرباز کوی عترت است/ دوره آموزشی ام هیئت است

پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار/ سر درش عکس علی با ذوالفقار

ارتش حیــدر محــل خدمتم/ بهر جانبازی پی هر فرصتم

نقش سردوشی من یا فاطمه است/ قمقمه ام پر ز آب علقمه است

رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است/ زینب آن را دوخته پس مشکی است

اسـم رمز حمله ام یاس علــی/ افسر مافوقم عباس علی-ع

 

محرم حسینی

 

 

ماجرای عشق مجنون از لب لیلا بپرس شرح ویرانی عاشق ازدل صحرابپرس

گل به زنجیراست و شمعش روبه خاموشی رود خودگذشتن ازپرپروانه ی شیدابپرس

کاسه در خون جگر از چه زندخون خدا شرح این آتش زدن ازاکبرلیلابپرس

 

 

عباس یعنی اوج جانبازی و ایثار

عباس یعنی عشق را باخون خریدار

عباس یعنی شیر میدان شجاعت

عباس یعنی باغبان باغ حاجت

عباس یعنی ساقی میخانه عشق

عباس یعنی شمع بر پروانه عشق

 

قیامت بی حسین غوغا ندارد

شفاعت بی حسین معناندارد

حسینی باش تا محشر نگویند

چرا پرونده ات امضاءندارد

 

 

عشق یعنی آتش افروخته

عشق یعنی خیمه های سوخته

عشق یعنی حاجی بیت الحرام

دل بریدن ها وحج ناتمام

عشق یعنی غربت نور دوعین

عشق یعنی گریه برقبر حسین

عشق را گویم فقط در یک کلام

یا اباالفضل وحسین و والسلام



[ سه شنبه 89/9/16 ] [ 12:58 صبح ] [ پترس ]

نظر