دعوای دو شاعر!
خانم ناهید نوری :
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی : سلام بچه ها! خوبین؟ این همه راه اومدم زشته یه سلام ندم. خوش میگذره؟! حالا کجا رفتین؟ پترس و سحر که خبرشو دارم رفتن جزایر قناری کنار دریا و اینا... . آبجی ستایش هم با مدرسه رفته اردوی علمی تفریحی ، قرار بود منم باهاش برم دیگه نشد... . پاری جونم حتما رفته یه گروهک تشکیل بده واسه کارای سرّی. البته به منم یه پیشنهادایی داده حالا باید روش فکر کنم... . بابای بد هم یه کتاب گرفته " روشهای صحیح تربیت فرزندان " فعلا داره اونو میخونه تا آماده بیاد اینجا... . میمونه رها... راستشو بگو کجا رفتی؟؟ هرکی میدونه بگه. اِ لوس نشید دیگه خب بهش نمیگم کی گفته... خودمم که الاف نشستم اینجا. خداییش الافی از همه چیز بهتره!!
به نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین !
مرا ساده و بیریا آفرید / جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 12:1 عصر ] [ زینب جون ]