يه روز سرد پاييزي که باز از غصه لبريزي
مياي با کوله بارغم چه اشکها که نمي ريزي
برام با گريه مي خوني پشيموني پشيموني
دلم ميريزه از حرفات توي چشمات مي شه زندوني
شايد جاروي پلک تو با اشکات شونه شه بازم
بپيچه عطر احساست دلم ديوونه شه بازم
خيالي جز تو با من نيست بيا قهرا رو پرپر کن
دلم از سنگ و آهن نيست تورو بخشيده باور کن