سلام سحرجونم.چه عجب،بالاخره اومدي!!! عزيزم دستشوييش كه با كلاس نبود، دستشوييش هوشمند بود.خب حتما دوست پسرتم دوست داره تورو كچل ببينه،چون تو نظر گذاشتي ولي اون نذاشته.چشم ميتعريفم.بذار چند نفر ديگه بيان اصرار كنن،اونوقت ميام ادامه همين جواب خاطرمو مينويسم. *** خوب پس ميگم:آقا چند سال پيش تازه از اين دستشويي پولي ها اومده بود که مکانيزه هستند. اينا که بايد پول بندازي توش بعدش درش باز ميشه ميري تو در و ميبندي يهو تا ميشيني ميبيني بغل دستت يه نمايشگر ساعت داره معکوس شمارش ميکنه حدود 5 تا 7 دقيقه وقت داري کارت رو بکني وگرنه در خود به خود بعد از پايان شمارش معکوس باز ميشه و اگه کارت نصفه نيمه مونده باشه ديگه بعدشم اگر کارت زودتر تموم شد که ميتوني دستت رو بذاري جاي دستي که وجود داره تا در زودتر باز بشه.دوستم تعريف ميکرد توي پارک صبا (جردن) رفته بوده تو اين دستشويي ميگفت اولين بارش بود. نشست و گفت يهو ديدم اين شمارشگر شروع کرد به کار. گفت من مونده بودم اين چيه. خلاصه گفت اصل کاري که براش رفته بودم اون تو اصلا يادم رفت و شروع کردم راهنماي روي ديوار رو خوندن و رسيدم به جايي که نوشته بود بعد از صفر شدن زمان در باز ميشه. گفت تازه اينجا يادم افتاد اوه اوه وقت طلاست گفت وسطاي کار بودم که ديدم اين ساعت بي پدر به جاي يه ثانيه يه ثانيه داره سه ثانيه سه ثانيه ميپره خلاصه بدبخت بيچاره تا مياد به خودش بجنبه زمان صفر ميشه اينم چشماش رو ميبنده که الانه که ملت ببينندش اما در باز نميشه و ميفهمه اين فقط براي اين بوده که اينا نرن اون تو جا خوش کنند و به فکر بيروني ها هم باشند. اما خلاصه کوفتش شد